در محفل تجلیل ازجایزۀ نوبل صلح به ملاله یوسفزی


  • 4 کاله دمخه (21/09/2020)
  • استاد عبدالرزاق وحیدی
  • 1117

متن سخنرانی استاد عبدالرزاق وحیدی معین اداری وزارت مالیه در محفل تجلیل از جایزۀ نوبل صلح به ملاله یوسفزی

 با عرض سلام


اسلام دین صلح و سعادت است که مردان و زنان بزرگی را به جهان معرفی کرد. بزرگانی چون سید جمال الدین افغان که در اخوت اسلامی و نهضت عدم خشونت خدمات ارزنده ای را ارایه نمود.

سالها پیش غفارخان و در این اواخر خانم سیما سمر در سالهای 2009 و 2010 به پاس خدمات شایانشان در اشاعه معارف و عرصه های اجتماعی به پناهجویان نامزد و مستحق جایزه نوبل بودند ولی سیاست در هر زمان با نادیده گرفتن این حق اِجحاف بزرگی را روا داشت.

امروز جای بسی خرسندی است که این حق به فرزند اصیل این بزرگان اعطا می شود.

اما برای ما جای بسی تاسف است که درباره ملاله یوسفزی وقتی حرف می زنیم که او رسانه ای شده است و جوایز نوبل و ساخاروف را دریافت کرده است. وقتی جهان روز تولدش را تجلیل می کند.

ارزش کار ملاله نه در جوایزی است که دریافت کرده است بلکه در شجاعت اوست. شجاعتی که در پاکی و معصومیت کودکانه و لطافت زنانه اش بکر و دست نخورده بود. شجاعتی که حتی مرگ را هم به مبارزه طلبید. چه بسا وقتی یازده ساله بود و حرفهای دلش را شجاعانه می زد و از تهدید به مرگ هم هراسی به دل نداشت باز هم همان قدر قابل تجلیل بود.

عجیب است. ما که باید او را به جهان معرفی می کردیم. ولی این جایزه نوبل بود که شجاعتش را به ما یادآوری کرد.

شجاعتی که نه در صحنه جنگ بلکه برای نفی خشونت تبارز می کند و پیام صلح دارد. شجاعتی که برای نجات نَوع بشر از تاریکی به روشنایی است و از جهالت به سعادت و علم و آگاهی.

ملاله جان!

می دانم که حالا شنیدن توصیفات برایت مثل جایزه هایت سمبولیک شده است.

سخت است تا درک کنیم وقتی که در برابر مردانی که ناگهان بس حامل متعلمین  را متوقف کردند و مردی که بالا شد و با خشم فریاد زد که بُگویید کدام تان ملاله‌اید، اگر دهان‌تان را باز نکنید، همه‌را می‌کشم چه وحشت کودکانه ای وجودت را فرا گرفته باشد؟ حتماً صَدای آن مرد رعدی بود و برق چشمان خون آلودش وحشتی داشت. اما چه توصیفی می تواند شجاعت یک دختر نوجوان را در برابر خشم و تنفر مردانه یک قاتل بی رحم بیان کند؟

چرا همان روز اکتُبر وقتی قربانی شدی شجاعتت را درک نکردیم؟ تو که چون گل ظریف بودی وقتی که سر و گردنت آماج مرمی ها قرار گرفت ما فکر کردیم چون دیگر گلهایِ پرپر شده یِ این گلستان "قابل فراموش شدن" هستی. امروز چون در تلاش قهرمانانه ات برای زندگی دوباره پیروز شده ای، جهان تو را به یادمان انداخت.

می بخشی که ما از خود اینقدر بیگانه ایم. می بخشی که تا پیش از اکتُبر 2012 شجاعتت را تجلیل نکردیم.

ما هم اینجا نیامده ایم تا تو را اینقدر دیر تجلیل کنیم که خود توصیف جهان شده ای. امیدواریم بتوانیم تا از شجاعت کودکان، مادران، پَدران، زنان و مردان این مشرق زمین تجلیل کنیم قبل از آنکه مغرب زمین آنها را به ما بشناساند. از کسانی که امروز درکنار ما هستند ولی ما آنها را نمی بینیم و از کسانی که شجاعانه از کنارمان گذشتند ولی هنوز هم ما یادمان رفته تا از آنها یادی کنیم.

با احترام