- 4 کاله دمخه (21/09/2020)
- محمد هاشم قيام
- 1106
یکی از انتظارات جدی که از رسانهها وجود دارد این است که رسانهها به عنوان ابزار ارتباطی اجتماعی بتوانند در تامین ثبات در جامعه نقش بازی کنند.
این بسیار واضح است که رسانهها مسوولیت اصلی شان این است که اطلاع رسانی کرده و به مردم در مورد آنچه در جامعه می گذرد، گزارش دهند تا مردم از وضعیت آگاه شده و مطابق به آن تصمیم گیری نمایند و زندگی خویش را به پیش ببرند.
اما اطلاع رسانی هرگز به معنای این نمی باشد که در تحلیلها و تبصرههای خود به گونهیی موضع گیری کنند که باعث اخلال در نظم روانی جامعه نگردد.
رسانهها نباید به گونهیی موضع گیری کنند و یا برنامههای خود را به صورتی عیار و گردانندگی کنند که باعث آسیب رسیدن به نظم عمومی جامعه شود.
به خصوص اینکه این مساله در رابطه به جامعهی شکنندهیی مثل افغانستان باید بیش از هر جامعه و کشور دیگری در نظر گرفته شود.
افغانستان متشکل از چندین قوم خورد و بزرگی است که و ملت واحدی را بنام افغانستان تشکیل داده اند. بر مبنای قانون اساسی این اقوام همه در نزد قانون برابری داشته و هیچ امتیاز و برتری نسبت به یک دیگر ندارند.
از سوی دیگر در جوامع بشری کنونی ترجیح دهی بر مبنای قومی به کلی از بین رفته و هیچ علاقهیی نسبت به آن وجود ندارد.
اما در افغانستان به هر دلیلی که است دیده میشود که علاقمندیهای رجحان بر اساس وابستگیهای قومی وجود دارد و این علاقمندی در موضع گیریهایی که در حوزه تحلیلهای سیاسی صورت میگیرد به چشم میآید.
نمونهیی از این ابراز علاقهها در رابطه به حوادث کندز و یا رویدادهای مربوط به امضای یک توافق نامه عدم درگیری در یکی از ولسوالیهای ولایت بغلان به صورت آشکار دیده شد.
در برخی از موضع گیریها در رابطه به این دو رویداد دیده شد که برخی از نکوهشها و طرفداریها به جای اینکه بر مبنای تحلیل واقعیتها صورت بگیرد، بر اساس تفکیکها و تمایزها و تعلقات قومی صورت گرفت.
این در حالیست که دسته بندی حال و احوالات و اوضاع سیاسی بر اساس این تفکیکها و یا تعلقات کار منطقی به شمار نمیرود.
از این رو ایجاب میکند که از سوی دستگاههای رسانهیی کشور و به خصوص رسانههایی که بر افکار جمعی تاثیر گذاری بیشتری دارند، به گونهیی رفتار شود که باعث رو در رویی تحلیلگران بر مبنای تعلقات قومی نشود.
بلکه بایستی از سوی رسانهها به گونهیی تحلیل و تبصره و یا برنامه دهی صورت گیرد که باعث برهم خوردن نظم روانی و هم پذیری روانی که در جامعه وجود دارد، نشود.
به نظر میرسد در برخی از موارد این احتیاط از سوی شماری از گردانندگان رسانههای جمعی و نویسندگانی که در رسانههای چاپی مصروف کار میباشند، در نظر گرفته نمیشود.
یکی از مهم ترین مضراتی که عدم سازمان دهی این علاقمندیها دارد این است که باعث میشود زیرساختهای وحدت ملی در افغانستان را آسیب برساند.
از این رو نباید با افکار و اذهان عمومی بازی صورت گیرد و ریشههای وحدت ملی و هم پذیری اجتماعی خدشه پذیر گردد.
واقعیت این است که از آسیبهایی که در جامعه وجود دارد، تمام اقوام افغانستان به صورت برابر متضرر میشوند. به عنوان نمونه اگر در خصوص حوادث کندز که چند روزی طالبان در ولایت کندز دست به عملیات زده و چند روزی این شهر را در تصرف گرفتند تحقیق شود و آمار قربانیان مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد، روشن خواهد شد که همه اقوامی که در شهر کندز سکونت داشته اند از این حادثه متضرر شده و قربانی داده اند.
بعید است که این نتیجه بدست بیاید که در حوادث کندز برخی از اقوام از گزند محفوظ مانده و فقط شماری دیگر از اقوام اسیر حوادث بوده و از آن متاثر شده است.
از این رو می توان گفت که بایستی وقایع و حوادث نظامی رنگ و بوی قومی داده نشود.
از سوی دیگر باید این واقعیت را نیز در نظر گرفت که تحکیم زیر ساختهای هم پذیری در افغانستان یکی از مهم ترین ضرورتها و اصلی ترین اولویتها در افغانستان محسوب میشود.
افغانستان اگر بخواهد به مشکلات غلبه کرده و صفحه ای جدیدی پیش روی خود باز کند، نیاز به این دارد که از منظر روابط داخلی که میان اقوام ساکن در کشور وجود دارد، با کدام مشکلی روبرو نباشد. یعنی اینکه روابط درون قومی در کشور مبتنی بر احترام و هم پذیری باشد، نه اینکه مبتنی بر بد بینی و عدم هم پذیری بوده و باعث برهم خوردن اعتماد درون کشوری گردد. اگر این چنین باشد، دولت افغانستان نیز هر ابزاری را که به کار ببرد، هرگز نخواهد توانست وضعیت را به سمت و سوی بهبودی و بهتر شدن هدایت نماید.
روزنامه سرخط