سخنسرایان بی فکر


  • 4 کاله دمخه (21/09/2020)
  • مصطفی «عمرزی»
  • 1194

(از میانه ی تهی سر، پاها در عذاب اند)
 
از گذشته ای که اکنون به بیش از یک دهه رسیده است، تنوع تجربیات ما به وفرت به آگاهی های منجر می شوند که اگر فقط در مقال سیاسی مطرح شوند، از عناصر و فاکت هایی به حقایق می رسند که در زمان تعیین پاسخ به آن ها، حساسیت و جنبه متنوع ابعاد مسایل متوجه می کنند متن ادبیات ما برای بیان موضوع افغانی، حتی در زمانی که ماهیت رویداد ها به نفع افغانستان و نظام است، نباید در تبارزی به خرسندی رسد که اگر در پیامد این ذوق، نژند می شویم، می بینیم که سخنسرایی نوع بی فکران حکومتی، مخالفان را در جایی که تفنگسالار اند به حس انتقام می کشاند و در این مامول، مانند همیشه از مزایای بهره می برند که هرچند یک تراژیدی نو برای یک فامیل افغان می شود، اما تاثیر روانی این غم، دولت را در تنگنای ندانم کاری ها و ضعف در مدیریت به ستوه می آورد. ترازوی قضاوت بر دست آورد های افغانستانی که در یک دهه ی گذشته در نوبت صد ها تجربه ی دیگر، از وزن درست قاصر آمده است، نشان می دهد ناکامی ها پا به پای آن چه در رسوایی اختلاسات بزرگ، دزدی ها، فساد اداری، انحصار و چپاول تا سرحد     احصاییه ی سربازان خیالی به ریکارد رسیدند، مردم را در میزان قضاوت به حاکمیتی که دارند، هرگز مجاب نمی کند که این بنای ساخت جامعه ی جهانی، اگر از خارجی منفی شود، عمارتی نیست که هرچند خشت کج زدند، اما امیدوار اند که راست می شود. 
نوبت دوم حضور سربازان خارجی برای مواجهه در شدت ناامنی، که می دانیم همانند سالیان نخستین ریاست کرزی، وفرت مالی و بشری ندارد، در حالی که نشان می دهد  اداره ی ناکام در بسیاری از عرصه ها، ناگزیر است خود پاسخ گو باشد، بحران افغانستان را در تداومی به عمق می کشاند که میراث حکومت داری یک دهه، بر بنیان هایی استوار نمی شود که با انکشاف و سیر بقا، آهسته آهسته پالایش می یابد و از این حیث، اگر زمان حال دشوار است، آینده ای که در جلو قرار دارد، در تامین حداقل نیاز های اولیه و بر حق مردم، کارآمد می شود. 
کارکرد تبلیغاتی در بروز صد ها دوسیه ی خیانت، فاسد، معامله و ناکامی، که تاریخ یک دهه ی اخیر را در برگرفته است، در حالی به زشتی می رود که از ساخت این بنا، فرهنگی تبارز می کند که در تمام ابواب توضیح آن، پرهیز از حقیقت و تمایل به رنگ ریا، در زمانی که در وقوع رویدادی به الم می نشینیم، نشان می دهند بزرگ نمایی ها و بی فکری که در زمینه ی مدیریت ناکام، شانس و فرصت های توجیه و تبرئه می شوند، شماری را واداشته اند حتی با توهین به شعور ملت، خودشان را در موقفی که یافته اند برای چند روز دیگر، وقایه کنند. 
چینی ها، مدت ها قبل با بیان این حقیقت که در بسیاری از امور، خیلی عقب مانده تر از آمریکاییان اند، برای کسانی که مفاد این حقیقت را می دانند، غافلگیر کننده گانی نشدند که در سوی دیگر، خیال می کردند این کشور پهناور با امتعه ی در همه جا، همه گیر است. تعمیم این فرهنگ، به مردم کمک می کند که در سیر زنده گی، در زمان تقابل، آگاهانه وارد شوند و با اطمینان از توان خویش، به مصداق ادبیات ما افغانان «به وزنی که زور ات نمی رسد، دست نزن!» زورآزمایی کنند. 
سخنسرایی نوع حکومتی در سالیان تبلیغات و امواج کار رسانه یی اکثراً بی بنیاد، جلف، میان تهی و ضد ملی، هرچند باعث تبارز به معنی خاک زدن به چشم مردم می شود و بسا از کسانی که در این خاک بازی به نان و نوایی رسیدند، اما در زمان پیامد، به فاجعه ای  می ماند که برای علاج آن، کمتر در پی «قبل از وقوع باید کرد» اندیشیده ایم.
سخنسرایی در حد بزرگ نمایی و شعف از آن چه بایسته است با هوشیاری در برابر آن قرار گرفت، در وقوع هزاران رویداد غم انگیز در 14 سال گذشته، بدون شک نقش عظیم داشته است. 
پس از عقد پیمان استراتیژیک میان افغانستان و آمریکا، طوفان حوادثی که با مرگبارترین رویداد های خونین به همراه بود، آن قدر به روسیاهی مسوولان امنیتی انجامید که در یک ماه حملات متواتر مخالفان مسلح بر پایتخت، شهریان هراسان، یک ماه تمام در استفاده از موتر ها و گشت شهری، محدویت وضح کرده بودند، اما دست و پاچه گی سخنسرایان دولتی که در درگیری سیاست های حکومت ائتلاف و معامله، همانند سایر موارد در ناهماهنگی تضمین داده اند، مردم را از درک واقعیت ها دور نکرد که اگر تمام جوانب  قضیه ی دشواری های افغانستان را محاسبه نکنیم، تکیه بر اجراآت نظامی، بسیار غیرعاقلانه و تحمیق تمام است. 
بار ها واکنش ها و بیانیات بی  موقع و ناسنجیده ی مقامات دولتی که برای برقراری تناسب در موفقیت و شکست هایی که رو به سیر صعودی دارند، کوشیده اند با تبلیغات میان تهی رسانه یی، اگر از سویی ادراک برای آن چه واقعاً است را در زمان دلخواه بزرگ و در زمان نادلخواه، کمتر کنند، در کل قضیه ی باعث می شوند مساله ی چند بُعدی امروزی، از بررسی همه جانبه در طفیل مسوولان بی کفایتی بیافتد که ماحصل این فرهنگ، وقتی از ماشین رسانه رسا می شود، دورغ های شاخداری که در حماسه های سربازان خیالی، گویا باعث امنیت سرتاسری شده اند، در زمان ذوق زده گی از آن چه فکر می کنند معضلات مخالفان است، ناگهان با صدای مهیب یک انفجار، مبدل به واقعیتی می شوند که صدور حکم از اداره ای که مرئوسین آن اعتراف می کنند یک هفته بدون کمک خارجی، ناممکن است، در حکم صدور جواز دروغ و کذب در فضایی ست که بی نهایت مهم بود در تجربه ی مدنی آن، فرهنگ راست پنداری و توجه به واقعیت ها، از هوشیاری مردم و مسوولان حکومتی در حالی نکاهد که فرهنگ کاربردی ما برای توجیه تاریخ، ادبیات و افتخارات، در همه جا مردم را غافل می کند که ندانند با غلیان احساسات و باد انداختن به اندام، نمی توان در جلو مشکلاتی ایستاد که از جامعه ی جهانی تا احساس همبسته گی، اطمینان وجود است، اما وابسته گی های اقتصادی از مصرف مواد اولیه تا مصرف مهمات جنگی و پول معاش کارمندان دولتی، ضم سیاست های ماکیاولستی همسایه گان در ظاهر هم فرهنگ، هم دین و هم زبان که برای بقای خویش، به شرح تالمات ما می افزایند و اما زبانی که باید گویای حال ملت و مملکت باشد، در پخش ریا و در بی فکری از کردار   بی خیال، مردم ما را طعمه ی آدمخوارانی می کند که در هر دو سوی حکومتی و مخالف مسلح، در فکر خود اند. 
گاه از این که به راحتی به شعور مردم توهین می کنند، خاطری می کدر می یابیم که با این همه درس و تجربیات اندوه، آیا این درست کسی بیایید و با ژست فلمی، وعده دهد «بار کج، به منزل می رسد!»
در کشوری که حاکمیت اش از ریسمان خیرات به تار جولای کمک ها گیر مانده است، قبول این که مشکل داریم و ناتوان ایم، ارزش خیلی بیشتر از بزرگ نمایی های دروغینی دارد که وقتی فارغ از یک عملیات تصفیه وی، اخبار مرده و زخمی چند آشوبگر پخش می شود، فراموش نکنیم حفره های افغانستان کنونی به اندازه ای ست که نباید برای وصل چند مخالف مسلح به آن دنیا، آن قدر بی فکر و بی خیال شد که وقتی آنان را کم         می گیرند، سبعیت شان در واکنش به انتقام و تبارز توان، اخبار افغانستان از رویداد های خونین مردمان ملکی را به درازا می برد.
سخنسرایی موافق حال که از چاشنی ذوق زده گی های مقطعه یی خوش است، در زمان تحقیر طرف، ولو در حد سود، ساده ترین تعریف بشر در واکنش خشمگین، احساساتی را ماند که با ستر عقل، حتی کسانی از مخالفان مسلح را که برای تبلیغات یاد گرفته بودند مسوولیت کشتار مورچه گان و پشه ها را بر عهده گیرند و از این حیث، سیاهی هیولای آنان منظر دیو گیرد، مجاب کرده بود که تاثیر روانی کشتار مردم، بدتر از مفاد تفسیر آنان به لقا الله، مردم را به نفع دولت می کشاند، اما در سوی دیگر، قضیه در حالی برعکس    می شود که سخنسرایان وابسته، بی سواد و اهل ائتلاف و معامله، برای تحمیل دیدگاه های تنظیمی و میلانی در سیاست افغانستان، باعث می شوند کم نمایی آنان از مخالفان، تراژیدی حملات خونین بر مردم را در فراموشی سلاح به دست از عذاب وجدان و زیان به مردمی که همانند او مسلمان اند، به سلاخی خونین سیاسی بکشاند. 
سخنسرایان بی فکر و بی خیال! ناسنجیده و بی هوده فریاد نکنید.