- 4 کاله دمخه (21/09/2020)
- غلام حضرت نادری
- 1064
افغانستان به کثرت اقوام و احزاب در منطقه و حتا شاید در جهان شهره است. کشوری است که سالهای دراز جنگ را تجربه کرده و اکنون که به دموکراسی نیم بند و ابتدایی دست یافته، احزابی را در خود جای داده که همواره نظام و حکومت داری آنرا به لبهی پرتگاه برابر میکند.
دولت افغانستان چه در گذشته و چه اکنون معیارهای سختی برای تشکیل حزب تعیین نکرده گرچه اکنون شخصیتها، رمقی برای تشکیل احزاب جدید ندارند؛ اما احزابی هم که مانده یا تجزیه شدهاند، ریشه در گروههای سیاسی – نظامی دارد که کشور را به فنا داده و اکنون نیز بر گردههای مردم سواراند.
احزاب بدوی که پس از پیروزی جهاد مردم افغانستان در برابر شوروی سابق، کشور را پارچه پارچه کردند و زمینه ساز حضور و ظهور گروههای تروریستی مانند طالبان شدند. بدویت احزاب درست خلاف جهت سلایق و خواستههای اکثریت مردم افغانستان میلان دارد.
نمونههای بسیاری است. یکی آن حزب وابسته به گلبدین حکمتیار است. حزبی که اساسا ثبت و راجستر حتی نیست؛ اما به عنوان یک حزب تشکیلات نظامی و غیرنظامی دارد. گلبدین حکمتیار پس از پیوستنش به روند صلح دولت افغانستان باید راه درازی را برای مدنی شدن بپیماید.
حکمتیار، مردی که برای زندگی کردن بیشتر از 24 ساعت در یک منطقه در کوهستانها اقامت نداشت؛ اکنون مساحت بزرگی از زمین را در ساحه دارالامان اشغال کرده و با صدها نفر محافظ و نظامی، بخشی از سرک عمومی را نیز مسدود کرده است.
امثال حزب اسلامی موجود است. اما اصل سخن این است که گذار از بدویت به سوی مدنیت و تامین مدنیت خواهی مردم افغانستان چگونه و چطور باید انجام شود.
احزاب به عنوان رکن مورد نیاز در نظام و هر دولت باید در قدم نخست از حالت نظامی و داشتن شاخهی نظامی مبرا شود. افغانستان این گزینه را در مورد احزابش باید عملی کند. در گام دوم ادارهی احزاب و تشکیلات آن باید مطابق به قانون باشد. قانونی که وزارت عدلیه در مورد احزاب معین کرده باید تطبیق شود.
افغانستان احزابی دارد که بیشتر جلوه قومی دارد تا ملی. طوری که وقتی رییس یک حزب پست مهمی در دولت میگیرد، همه زیر دستان آن اداره را افراد وابسته به آن حزب تشکیل میدهد نه شخص دیگر از جای دیگر کشور. این حالت باید از بین برود.
گام سوم طرز تفکر و دید احزاب و به خصوص احزاب تازه تشکیل و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار به جامعه و مدنیت مردم است. باید بپذیرند که اکنون ایام سلاح به دوش کشیدن، به کوهها دوین، راکت انداختن و زورگویی تمام شده است. مفکورههای جهادی، تشکیلات مجاهدینی و عقب مانده، ناآگاهی از قوانین بین المللی و خواستههای عامه دیگر جایی ندارد و به زودی نسل جدید ملت افغانستان تصمیم گیرندگان اصلی خواهند بود.
در تبیین حق و تکلیف در توسعه سیاسی، تکلیف حکومت در قبال مردم و تکلیف مردم در قبال حکومت تعریف میشود. توسعهی سیاسی نیاز دارد تا احزاب بدوی به سوی مدنی شدن و مردمی شدن حرکت کنند.
احزاب باید کادر نیروی انسانی تربیت کند. مردم نیاز به آموزش سیاسی دارند تا در تصمیم گیریهای کلان کشوری و ملی سردرگم و گنگ حرکت نکنند. این مسوولیت احزاب است که در حقیقت مردم را باید آگاه و از علوم روز قانع بسازند.
سیاست امروزه یک علم است نه خشونت و زور، پس باید این علم را آموخت. آموزش یکی از ویژگیهای علم است.
متاسفانه باید گفت که در بخشهای کلیدی احزاب سیاسی در افغانستان افراد کم سواد یا نادان قرار گرفتهاند که اصلا توجهی به این اصول ندارند یا هیچ آنرا درک نمیتوانند. پس با این وضعیت نمیتوان خیلی خوشبین بود؛ اما آنطور که مطرح شد، تغییر نسل در افغانستان زمینه ساز تغییرات مثبت و بزرگی در کشور است.
روزنامه سرخط