دوستان و خواننده گان عزیز و گرامی سلام به شما،
گفت و شنودی با محترمه عزیزه عنایت، شاعر و نویسندهء ورزیدهء کشورمان داریم، که توجه شما عزیزان را به مطالعهء آن جلب مینمایيم.
در سرزمین باستانی و مردخیز افغانستان، بهتـرین نخبه گان، دانشمندان، نویسنده گان، محققان و شاعران در عرصه های ادب شناسی، باستانشناسی، زیبـايی شناسی، زبانشناسی، ژورنالیزم، سیاست، تاریخ و غیره قد برافراشته و مشعل خدمتگزاری را در عرصهء مسایل علمی، فرهنگی و ادبیات کشورمان فروزان نگهداشته اند و فروغی را در زمینه های فوق به ارمغان آورده اند، که کارنامه های شان قابل ستایش و تحسین است.
اکنون سخن در مورد یکی از چهره های فرهنگی سـرافـراز و سخنسرای شعر و ادب زبان دری است.
این شاعر نازک اندیش و شیرین سخن در جمع درخشانترین ستاره هـای شعر و ادب کشور ما مشعل پُرجلال شعر و ادب را فروزان نگهداشــته و رونق بخشیده است.
این شاعـر پُرحوصله، متـواضـع و ظریف انـدیـش کشورما محترمه عزیزه عنایت است، که دانش، ذکاوت و علاقهء فراوان وی در نویسنده گی، شعـر و ادبیات قابل تمجید است. شاعرهء گرانمایه در آثار خود تـنها از شمع، گل، پـروانه، بلبل و طرهء پیچان یاد ننمـوده، بل که او شاعریست، که احساس خود را همیشه در مورد وطنش، رنجها و مصیبتهايی که دامنگیـر هموطنانش است، نیز ابراز نموده و با تمام وجودش آن را لمـس کرده و انعکاس داده، که آن را در سروده ها و مقاله هايش ميتوان باز يافت.
فعلاً هم در دیار غربت، در رنج، درد و ناله های مردم وطن خود، خویش را شریک میداند. محترمه عزیزه عنایت درسال ١٣٢۶ هجری شمسی در ولسوالی اندخوی مربوط ولایت جوزجان دیده به جهان گشوده و بعد از مدتی پـدرشـان محترم محمدکریم نسبت وظیفهء افسریش در کابل متوطن گردیده که موصوفه نیز دورهء تحصیل خود را در شهرِکابل به پایان رسانیده است. وی از سال ١٣۴٧ الی ١٣٧٢ هجری شمسی مدتی ٢۵ سال در وظیفهء دولتی مشغول بوده و مدتی ١٠ سال را به حیث مدیر عمومی سوانح برشــنا موسسهء وزارت آب و برق ایفای وظیفه نموده است. در سال ١٣٧٢ نظر به شرایط ناگوار کشور مانند دیگر زنان هموطن ما وظیفه دولتی را ترک گفته و نشستن به منزل را ترجیح میدهد.
در سال ١٣۵۴ هجری شمسی در شهر مزارشریف ذوق و علاقـهء شعری او تبارز کرده عواطف و احساسات او باعث شده که به سرودن شعر آغاز نماید. اشعار این شاعرهء آزاده در روزنامه های انیس، پامیر در کـابل، بیدار در مزارشریف، روزنامهء فاریاب، آرمان ملی، جریدهء نگاه، مجلهء ژوندون، آواز، میرمن، حقیقت انقلاب ثور، در کابل و در خارج از کشور در روزنامه های تاجکستان، وحدت ملی و ماهنامهء کدواله در ماسکو، مجلهء معتبر بخارا در ایران مجلهء پژواک، بانوان ایرانیان، پنجره، راه نو در هالند، پرستوها در دنمارک و فصلنامهء نور و بانوان در اتریش به چاپ رسیده است.
عزیزه عنایت ازسال ١٣۶۴ هجری شمسی تاسال ١٣٧١ هجری نزد مرحوم استاد محمدعبدالحمید اسیر که در میان خانقاهیان سوخته و سجاده نشینان آراسته به نام قندی آغا معروف هستند علم عروض و لازمهء پنجگانهء شعر را تدریس نموده اند.
در سال ٢٠٠٣ میلادی گزیدهء اشعار او به نام "سیر زنده گی" در کشور هالند، اقبال چاپ یافت و هم چنان اثر دیگر وی به نام "فروغ سحر" در کشور ایران در سال ٢٠٠٨ میلادی به طبع رسید، که اثر سومی و چهـارم وی به نامهای "مرد اسیر و افغانستان در پنجهء ناملایمات" عنقریب چاپ و بـه دسترس عزیزان علم و ادب قرار خواهد گرفت. اینک مصاحبهء را که با شاعرهء گرانقدر که در عالم غربت در کشور هالند به سر میبرند ترتیب و تنظیم نموده ام، برای علاقه مندان شعـر و ادب آن را پیشکش مینمایم.
1- پرسش: خانم عزیزه عنایت با عرض سلام و ادب .لطف نموده خود را معرفی نمایيد؟
پاسخ: با تشکر از شما؛ نخست از همه مراتبِ صمیمانه ترین سلام واحترام خود را خدمت خواننده گان عزیز تقدیم داشته و اظهار میدارم، که نام من عزیزه و اسم فامیلی ام عنایت است، که فعلاً در کشـور هالند زنده گی میکنم.
2- پرسش: کدام انگیزه باعث شد که به شعر گفتن آغاز نمودید؟
پاسخ: از مدتها، حتی ميتوانم بگویم که از دوران کودکی ام شعـر را دوســت داشتم؛ هرجا نامی از شعر و سرود میرفت ناخودآگاه بدان سو کشانیده میشدم و علاقه مندی عجیبی در خود احساس میکردم، تا این که شبی خوابـی دیدم و همان خواب باعث شعر گفتن من شد.
3- پرسش: عزیزه جان، بعد از این که به شعر و شاعری روی آوردید، اولین شعرِ شما کدام شعر بود و کدام عوامل و انگیزه يی باعث شد که این شعر را انتخاب کردید؟
پاسخ: از زمانی که به سرودن شعر پرداختم، اولین شعرِمن همان صحنه يی را که در خواب دیده بودم، به عنوان ثریا در قالب شعر ریختم و آن اولین شعرِ من است.
4- پرسش: در فعالیتهای ادبی تان نقش و تأثیر فامیل تان چگونه بوده؟ لطفاً، در زمینه معلومات ارایه نمایيد؟
پاسخ: نقش فامیل من در کارهای فرهنگی ام به خصوص در ابتدا شوهرم و بعدها پســرِ دومم بـه نام وحیدالله جان بسیار مؤثر و ارزنده بوده که مرا در این راه بیشتر تشویق نموده انـد و ممنون هریک شان هستم.
5- پرسش: محترمه خانم عنایت، میتوانید در مورد وضع زنده گی فامیلی خود معلومات دهید؟
پاسخ: من ازدواج کرده ام، ثمرهء این ازدواج دو پسر و دو دختر میباشد، که پسر بزرگ و دخترانم فارغ دانشگاههای انجنیری و ادبیات بوده و پسر دومی ام درجهء تحصيلی بکلوریا دارد، که نسبت شرایط نامساعد به تحصیل خویش ادامه داده نتوانست. عروسی کرده اند و زنده گی مستقل دارند.
6- پرسش:عزیزه جان، در صورتِ امکان، از خاطره های شیرین و تلخ تان حکایت نمایید؟
پاسخ: البته زنده گی توأم با نشیب و فرازهایيست که شیرینی و تلخی را با خود همراه دارد، که یکی از شیرین ترین خاطره های من این است، کـه در سالهای ١٣۵۴ و ١٣۵۵ که در آمریت برق مزارشریف به حیث مأمور ایفای وظیفه میکردم و در همان سالها یکی پی دیگر اشعار من در روزنامهء بیدار در مزارشریف به نشرمیرسیدند، که در آن وقت محترم بارز آمر برق مزارشریف روزنامه يی را که در آن شعرمن چاپ شده بود، در دفترم با جمعی از کارمندان آورد و بـرایم تبریکی داد و در ضمن علاوه نمود، که آمریت برق مزار به وجود شما افتخار میکند. برای من این مسأله بسیار جالب و خوش آیند بود، به خاطرِ که در آن زمان هم بــه مقام زن کسی ارزش قایل نبود و من که منحیث یک زن چنیـن سخنی را در حضور عده يی از مردان و همکارانم شنیده بودم بسیار خوشحال و تاکنون خاطرهء شیرین آن در خاطرم باقیست. تلخترین خاطرهء زنده گی من، زمانی که وطن عزیزم را به عزم مهاجرت ترک میکردم، ميباشد.
٧- پرسش: خانم عنایت در پهلوی همهء انگیـزه های شعـری تان آیا شما عواطف و احساس تان را به خاطر خواسته های ملی و بشری وطن خود هم انعکاس داده اید، اگر انعکاس داده اید در کدام شعر و نوشتهء تان؟
پاسخ: نی تنها شاعر و نویسنده، بل که هر هنرآفرینی بدون احساس و عوا طف بشری نمیتواند اثری را ایجاد کند، زیرا هنرآفرین برداشتی را که از جامعه و ماحول خویــش میکـند، آن را دوبــاره توسط اثـر خویـش به جامعه تقدیم میکند، که در سروده ها و نوشته های من نیز چنین چیزی وجود دارد. به طور مثال، کشور ایران در اوایل ٢٠٠٨ میلادی مهاجران افغان را با وضع بسیار مشقتبار به این سوی مرز (افغانستان) ردِ مـرز میکرد، که در آن جمله اطفال نیز شامل بودند و حینی که از طریق رسانه های جمعی این اطفال معصوم را با پاهای برهنـه در روی برفها و در سرمای زمستان دیدم، بعد از ریختن بسیار اشک، شعری را با عنـوان "کودک مهاجرافغان" سرودم، که در سایتها نشر شد و هم چنان از طریق ویب سایتهای انترنتی در یکی از شبها مشاهده نمودم، که دختر کُرد عراقی را که "دعا" نام دا شت به جرم این که همسرش را خودش انتخاب کرده بود، مردان جوان کُرد با نوک کفش، وی را در روی جاده لگدمال کرده و دخترک که باربار به خاطر نجات خود را از چنـگ ایــن گرگان از زمین بـلـند میکرد، دوباره او را با لگد و سنگ میزدند، تا این که دختر بیچاره با سنگسارشدن جان میدهـد و قلبش از تپیــدن می ایستد. با دیدن چنین صحنه فریاد و اشک در من میپیچد و بعد از چند ساعتی، شعری با عنوان "دعا" میسرایم، که همان صحنـه را در شعرم انعکاس داده ام.
٨- پرسش: خانم عزیزه عنایت، اشعارِتان را در خدمت هنرمنـــدان قـرار داده اید یا نی؟ اگر در اختیارشان قرار داده اید، به کدام هنرمندان و اگر نی، چرا؟
پاسخ: بلی، بعضی از سروده هایم را آوازخوان محبـوب کشور محترم ولید همراز در آهنگهای خویش استفاده نموده و آن را به علاقه مندان هنر و موسیقی عرضه نموده است، که از جمله یکی هم شعر مادر است {الا ای مادر مهرآورِ من = نشاط خاطر و تاج سرِ من} و هم تعدادی از شعرهایم به آواز محترم ظاهر توراج دِکلماتور مــوفق کشورمان نیز دِکلمه شده است.
9- پرسش: شما منحیث یک شاعر به کدام هنرمنــدان کـه در انتــخـا ب شعـــــر و ادای درست آن حین خواندن توجه دارند، علاقه مند هستید و کدام آن ها را میپسندید؟
پاسخ: بــه کارهای همهء هنرمندان کشورم ارج میگذارم، ولی قـابل تدکر است آنانی که در راه موسیقی کشورمان زحمت و ریاضت زیاد کشیده اند قابل ستایش و تقدیر هستند، که از جمله میتوان از مرحــوم استـاد محمد حسین سرآهنگ، مرحوم احمدظاهر، استاد مسحورجمال، استاد ناشناس، استاد مهوش، احمدولی، استاد شریف غزل، فرهاد دریا، امیرجان صبـوری، هنگامه و وحید قاسمی نام بُرد.
البته از هنرمندان جوان وتازه کارکشورمان محترم طاهر شباب، شفیق مرید، لطیف ننگرهاری بشیرهمدرد نیز میتوان یاد کرد.
١٠- پرسش: عزیزه جان هر شاعر از یک سبک خاص شعری پیروی میکند، شما از کدام شیوه در انتخاب سبک شعری تان استفاده میکنید؟
پاسخ: البته که هر شاعر سبک به خصوص خـــود را انتخاب میکند، من بایـد بگویم که شعرهای من بیشتر به سبک عراقی سروده شـده است.
11- پرسش:به آثار کدام شاعران داخل و خارج کشور علاقه مند هستید؟
پاسخ: به آثــار بزرگـان و شاعــــرانی که بسیار علاقهء خاص دارم، حضرت ابوالمعانی بیدل، حضرت مولانا، حضرت حافظ شیرازی و از شاعران معاصر رهی معيری، سیمین بهبهـانی، رازق فانی، ضیا قاریزاده، حیدری وجودی، عنایت الله پویان شاعر پشـتو، کریمه جان ملزم، فـریباجان آتش، محترم دستگیر نایل، محترم محسـن زردادی، زینت نور و راحله یار.
12- پرسش: چرا باید در شعر وزن و قافیه رعايـت شود؟
پاسخ: معمولاً شعرای جهان از دو قاعدهء شعری استفاده کرده اند، که یکی شعـر کلاسیک است، که در شعر کلاسیک عروض (وزن) و قافیه حتمیست، زیرا شعر کلام موزن، متخـیل و مقـفی است، کـه بدون آن شعـر کلاسیک از قالب شعری دور میشود. شعر نو یا شعر سپید که آن را نیمايی هم میگویـند غیر عروضی و بدون قافیه است، ولی، دارای آهنگ میباشد. ناگفته نباید گذاشت، که در این اواخر تعداد هم به شعر پُست مدرن روی آورده اند.
13- پرسش: فرق بین غزل، رباعی، مثنوی و قصیده چیســت؟ میتـوانید در مورد هرکدام آن کمی توضیح بدهید.
پاسخ: از پیدایش شعر دری فارسی، شعرای فارسی زبان به سرودن انواع و اقسام شعر طبع آزمايی کرده اند، که از جمله میتوان قصیده، غزل، رباعی، مثنوی، مستزاد، مخمس، قطعه، ترکیب بند، تـــرجیح بند، شعـرِ مربع، شعر ملمع و تضمین را نام گرفت. اینک به جواب پرسشِ شما در زمینه به شرح ذیل میپردازم:
اول: غزل درمعنای لغوی ادبی آن حدیث عشق را گویند؛ چون این نوع شعر بیشتر مشتمل برسخنان عاشقانه است آن را غزل نامیده اند، ولی بعضاً موضوعهای اخلاقی و اجتماعی نیز شامل آن شده میتواند. دو مصراع اول آن را مطلع و دو مصراع اخیـر آن را که شاعر تخلص خویش را در آن ذکر میکند مقطع مینامند. ابیات غزل از۵ تا ١٢ و بعضاًٌ تا ١۵ و ١۶ نیز بوده میتواند.
دوم: مثنوی شعریست که در وزن یکی اما هر بیت آن دارای قافیهء مستقل است، که کلمه مثنوی به معنای دوتايی است و ابیات مثنوی محدود نیست بنابر این، این نوع شعر را اکثراً برای ساخـتن تواریخ و بعضی افسانه های طولانی به کار میبرند، خوشتـرین وزنهای مثنوی در نظم شاهنامهء فردوسی، حدیقهء ثنایی و مثنوی مـولاناست.
سوم: رباعی که آن را ترانه و دو بیتی هم میگویند که دارای دوبیت میباشد، که قافیه در هر دومصرعهای بیت اول و چهارم رعایت شده و بر وزن (لاهول والله قوت الابلا) میباشد و یا ۶-۵-۴-٣-٢- ١.
چهارم: قصیــده نوع اشعاریست که بر یک وزن و قافیه با مطلع مصرع مربوط به یک دیگر دربارهء موضوع و مقصود معیّن از قبیل مدح پادشاه، فتح نامه، مرثیه، مسایل اخلاقی، عرفانی و اجتماعی باشد که تعداد ابیات آن از ٢٠ تا ٨٠ و حتی ١۵٠ و بیشـتر هم شده میتواند.
14- پرسش: از غزلهای کدام شاعران بیشتر استقبال میکنید؟
پاسخ: به تأیيد از سوال یازدهم باید بگویم، که غزلیات شمس تبریزی، حضرت حافظ، حضرت بیدل سخت مورد علاقهء من است.
15- پرسش: چرا در وطن ما شاعران زیادتر به دوبیتیها علاقه مند بودند و هستند؟
پاسخ: شاعران وطن عزیزمـــا نی تنها بـــه دوبیتی سـرایی، بل که به سرودن غزل، مثنوی، رباعی و انواع شعر نیز طبع آزمايی کرده اند و دوبیتی هم شامل این کته گوری میشود، که اهالی روستاها و مردم محلی وطن عزیزما به خاطر ساختن آهنگهای محلی بیشتر از دوبیتیها استفاده میکنند، که شاعران وطن ما با درنظرداشت چنین مسایل و علاقه مندی خود شان به دوبیتی سرایی نیز پرداخته اند.
16- پرسش: عزیزه جان چرا در اشعار شما زیادتر رنگ روشن عاطفه، درد، سوز و ساز جلوهء چشمگیری دارد؟
پاسخ: چون در جامعهء ما غم و اندوه نسبت به شادیهای زنده گی بیشتر بوده است، که غم و رنج در این گیر و دار، طبقهء محروم و بی پناه کشورِمان را درگیر کرده، که اکثریت مردم ما با بیعدالتیها، فقر و ستم زنده گی را به سر برده و میبرند مخصوصاً زنان جامعهء ما درد بسیار کشیده اند، لهذا با برداشت از دردهـای جامعه و مردم خویش چنین عواطف در شعرهایم زیادتر انعکاس یافته اند.
17- پرسش: فرق بین شعرِنو یا شعرِسپید و کلاسیک چيست؟
پاسخ: شعر نو و یا سپید شعر غیرِعروضی و بدون قافیه میباشد، ولی شعـر کلاسیک دارای وزن و قافیه است.
18- پرسش: قراری که اطلاع دارم شما از جملهء ارادتمندان وشاگـردان محترم حاجی عبدالحمید اسیر که مشهور به قندی آغا است، میباشید؛ نظرِشما در مورد شخصیت والای این بزرگمرد بیدل شناس معروف کشورِما چيست؟
پاسخ: تاجايی که من شناختی ازشخصیت روحانی جناب قندی آغا دارم، ایشان مانند ستارهء درخشان در آسمان ادبیات کشورِما درخشیدند و کارکردهای شان در عرصهء غنامندی فرهنگ و ادبیات دری- فارسی قابل قادر و ستایش است و آثار زیادی از جناب شان باقی مانده، کـه از جمله میتوان کلید عرفان، جنون شوکتان، پیوند دل، وصف عرفا، پنج بنای تصوف، گوشهء فراغ و نجوای شب را نام بُرد.
19- پرسش: قراری که معلوم است محترم قندی آغا در ایام جوانی با حلقه های درسی بیدل، مولانا و دیگر عرفا مصروف بودند؛ آیا قندی آغا در این حلقه از خود شاگردانی هم داشت و اگر داشت، میتوانید از آن ها نام ببرید؟
پاسخ: جناب قندی آغا استاد سخن،بیشترین حصهء عمر خویش را در راه بیدل شناسی و تربیت شاگردان خویش صرف نمودند، که شاگردان زیادی از ایشان مانده اند و قراری که اطلاع دارم، تاکنون حلقهء بیدل شناسی را در کابل پسر بزرگ شان استاد محترم عبدالعزیزمهجور شاعر و نویسنده و در پشاور محترم محمد احسان فــرزند دوم شان، در هالند محترم حاجی محمد کبیررازقی عارف بزرگ و محتـرم عبدالوهاب فا یز شاعـر و نویسنده از شاگردان و ارادتمندان جناب شان هستند، پیش میبرند، کـه تعداد زیادی از هموطنان و علاقه مندان بیدل دراین حلقه شامل اند و همه ساله روزهای عرس حضرت مولانا، حضرت ابوالمعانی بیدل و حضرت غوث الاعظم دستیگر تجلیل میگردد، که ارادتمنـدان زیادی در آن اشتراک میکنند.
20– پرسش: به نظر شما فرق بین عرفان و تصوف در چيست؟
پاسخ: قابل تذکر است، که هردو از یک ریشه آب میخورد؛ ولی، صوفی از شرعیت پیروی میکند و بسیار پابـند قوانین شرعيت است. مگـر عارف از این مقام فراتر رفته و از راه علوم به حقیقت رسیده، یعنی تجلی ذات یکتايی همیشه در نظرش مجسم و میدرخشد، که محو و سرشار دیدار معشوق است. چنانکه در یکی از روزها که حضرت مولانا در گوشهء نشسته و غرق در اندیشهء خود بود، که پیروانش صدا زدند، حالا موقع نماز دیگر (عصر) است، برویم که نماز گذاریم. در جواب حضرت مولانا میفرماید. میدانم آن نماز دیگر (عصر) است و این نماز دیگر است یعنی که اندیشه- عشقِ معشوق (خداوند)- بهتر از نماز برای شان بوده.
21- پرسش: نظر شما در مورد موسیقی سماع چیست و طریقهء چشتیه با ساز و آواز و پایکوبی هم رابطه يی دارد؟
پاسخ: شعر و موسیقی این دو هنر پیوند مستحکمی با یک دیگر دارند، که با موجودیت این هردو موسیقی لذت خاص خود را دارد.
در مورد رقص سماع که سلسلهء بسیار کُهنی با عالم تصوف دارد و در تمام مذاهب عبارت اند از بودیزم، مسيحیت و باظهور اسلام نیز در بین مسلمانان مروج بوده است، که این رقص را بیشتر به مولانای بزرگ نسبت میدهند، چون عارف از جلوهء معشوق (ذات پروردگار) به وجد آمده و به رقص میپردازد، که حکایت رقص سماع حضرت مولانا و مرید شدن صلاح الدین زرکوب به مولانای بزرگ، بیانگر آن است.
اما طریقهء چشتیه که عبارت از ساز وآواز است، این موسیـقی از زمان خواجه نظام الدین اولیا رایج یافته که با ساز و آواز آغاز میشود و بیشتر در این نوع موسیقی نعت، حمد و ثنا و غزلیات عارفانه خوانده میشود.
22- پرسش: کدام عوامل و انگیزه ها شما را زیادتر وادار میساز که باید شعر بسراید؟
پاسخ: هر پدیده يی که برایم الهامبخش باشد. به طورمثال درد و رنجهای یک انسان، فریاد و نالهء بینوایان، دیدن منظرهء زیبای طبیعت و حتی بانگ مرغ سحر که غزلی هم در این رابطه دارم.
مرغ سحر بانگ زد غفلتم آگه نمود
دیده گشودم زخواب صبح دل افروز بود
صبح پر از نور مهر صبح دل آویز و شاد
دامن شب چیده بود صفحهء چرخ کبود
23- پرسش: به نظر شما یک شاعر به خاطر توصیفهای درست و تصویرهای به جا و مناسب در توانايی کلام شعری خود از کدام سلیقه ها باید استفاده کند؟
پاسخ: شاعر باید ظرافتهای شعری را در نظر داشته باشد؛ خیالپردازی و نوآوری داشته باشد. شعر باید از دل برخیزد که تا بر دلها نشیند.
24- پرسش:عزیزه جان قراری که اطلاع داریم، یک تعداد از آثار و مقاله های شما نشر گردیده است، میتوانید به طور مختصر در این زمینه صحبت کنید؟
پاسخ: بلی، برعلاوهء این که دو اثر خویش را به نامهای سیر زنده گی و فروغ سحر به نشر رسانیده ام، مقاله هايی نیز در عرصه های اجتماعی- سیاسی به سایتهای مختلف مثل آریايی، جام غور، بادغیس، مشعل، روزنه، کاتب هزاره، سایت ففتا، وطن، پرستوهـا نیزغرض نشر ارسال نموده ام که هریک به موقع آن منتشر شده است، که از آن ها سپاسگذارم.
25– پرسش: اگر لطف نموده بگويید، که چرا راه مهاجرت را در پیش گرفتید و فعلاً در کدام کشور زنده گی میکنید؟
پاسخ: تشکر از شما، باید بگویم، که نسبت شرایط ناگوار افغانستان عزیز را ترک کردم و چنانکه قبلاً در مورد سکونت فعلی ام روشنی انداخته ام بازهم اضافه میدارم که در کشور هالند زنده گی میکنم.
26- پرسش: عزیزه جان قراری که اطلاع داریم در این اواخر شورای همبسته گی زنان افغانستان در کشور آلمان- شهر هامبورگ- سيمیناری را به مناسبت روز جهانی محو خشونت علیه زنان برپا نموده بودند و شما هم در آن اشتراک کرده بودید. سهم شما در این جلسه چگونه بود و نظرِتان در این مورد چيست؟
پاسخ: زنان در آسیای میانه و مخصوصاً در افغانستان از سالهای متمادی با خشونتهای گوناگونی رو به رو هستند، که خوشبختانه در این اواخر نهادها، کانونهای فرهنگی و روشنفکران وطن عزیزِما سعی دارند تا با گردهمايیها و نشستها با ارایه نظریات و پیشنهادهای سالم راه برونرفت از این ورطه را جستجو و با اتحاد و همبسته گی در برابر این مشکـل مشترکاً تمام روشنفکران مبارزه کنند، که تاریخ ٢١ نوامبر سال ٢٠٠٩ میلادی در هامبـورگ نیز یکی از این فعالیتها به شمار میرود، که از جانب شورای همبسته گی زنان هامبورگ، که مسؤولیت این شورا رامحترمه نجیبه جان هوتکی به عهده دارد، راه اندازی شده بود و این جانب نیز در این نشست اشتراک و با ارایهء نظریات و خوانش مقاله يی که به همین مناسـبت ترتیب داده بودم، سهم گرفته و از دیدار زنان منور و فرهنگیان کشورم نیزمستفید شدم.
27- پرسش: نظر شما در مورد وضع کنونی فرهنگی کشورِما چيست و پیام شما به فرهنگیان ما که در داخل و خارج کشور زنده گی میکنند، چی میباشد؟
پاسخ: افغانستان عزیز کشوریست دارای فرهنگ بسـیار کهن و غنی. برماست که به خاطر حفظ و نگهداری آن بکوشیم و نگذاریم که فرهنگ بیگانه و کشورهای ذیدخل، فرهنگ و کلتور مردم افغانستان را تحت تأثیر قرار دهد. قلم به دستان کشورمان فعالیتهای بیشتری را در این عرصه از طریق نوشته ها روی دست گیرند.
28- پرسش: خانم عنایت قراری که اطلاع داریم شما از مدتی بدين سو در مکاتــب متوسطهء شهــر تلبرخ کشـور هالند مصروف تدریس کلتور و فرهنگ افغانستان هستید؟ آیا از کارتان راضی هستید؟
پاسخ: با سپاس از شما باید بگویم که از سال ٢٠٠۴ بدین سو، بعد از پیمودن کورس کوتاه مدت از طریق دفتر پناهنده گان به این وظیفه گماشـتـه شده ام، که تاکنون مصروف آن هستم و کار مورد علاقهء من است و هم تدریس کلتور افغانستان و معلومات دربارهء آن برای شاگردان نیز بسیار جالب و دلچسپ است که دربارهء افغانستان از من بسیـار سوال میکنند، که بعد از ختم درس به جواب سوالهای آنان میپردازم.
29- پرسش: پیام تان به هموطنان عزیز ما چیست؟
پاسخ: گفتنی بیش ندارم؛ فقط علاوه میکنم، در شرایط دشـوار کشور باید متحدانه در راه استقرار صلح و امنیت کشورمان بــا همبستــه گی و دور از هرنوع تبعیض بکوشیم و نگذاریم که دشمنان میهن بیشتر از این، وطن مارا به خاک و خون بکشانند.
تشکر از شما که به سوالهایم پاسخ ارايه کردید؛ در اخیر کامیابی و سرافرازی شما را در عـرصهء کارهای ادبی و فرهنگی خواهانم.
از شما هم جهان سپاس، بـه آرزوی سلامتی شمـــا و همه ءهموطنان عزیزی که در هر گوشهء این جهان پهناور قرار دارند.
در این قسمت دو سرودهء محتـرمه خانم عنایت را از دو اثـر چاپ شدهء شان برگزیده و تقدیمِ خواننده گان عزیز میدارم.
آفتابِ آرزو
در صف صاحبدلان برعلم و فن پیچیده ام
رشتهء ناب حیا بر خویشتن پیچیده ام
خویش را پروانهء علم و ادب انگاشتن
هر کجا در گرد شمع انجمن پيچیده ام
من به یاد قوم و ملکم هم چنان تارِ حریر
سوختم، در آتش عشق وطن پیچیده ام
در تفرجگاه الفت هرکجا ای دوستان
چون نسیم صبحگاهی در چمن پیچیده ام
آب گردد ز مهریر از آ فـتاب آرزو
برقبای آرزوها خویشتن پیچیده ام
از کشاکشهای دنیا نیستم فارغ دمی
در حریم زنده گی با ما و من پیچیده ام
مدتی شـد ای عزیزه در دیار غربتم
رشته های همدلی بر ملک تن پیچیده ام
* * *
سرود عشق
ساقی بیار باده که آمد بهارِما
گل رنگ میبرد ز می پُرخمارِما
ما باده نوش فصل بهاریم و می پرست
بلبل به پای گل بنشیند کنارِما
از تارِما صبا به نوا زد سرودِ عشق
صد غنچه بشکفد به گلستان ز تارِما
آسان زکوی یار بیرون کی کشیم پا
تا نشنود نوای دل بیقرارِما
در سر هوای عشق چرا پروریده ایم؟
آخر بسوزدت چو عزیزه شرارِما