اصطلاح «بازی بزرگ» برای بار اول ازطرف کپلينگ نويسنده نامدار انگليسی در ۱۹۴۰ ميلادی در مورد رقابت ميان دو قدرت استعماری اروپائی يعنی روس و انگليس برسر تصرف کشورهای آسيای ميانه بکار برده شد. و اين هنگامی بود که انگليس به بهانه حفظ سرحدات هندوستان از خطر روسها برافغانستان لشکرکشيدند و آن را از قندهارتاکابل و جلال آباد در جنوب هندوکش اشغال نمودند(۱۸۳۹)، ولی درسال ۱۸۴۱ با قيام ملی مردم افغانستان روبرو شدند و تمام قشون انگليسی مستقر درکابل پس از تخليه کابل در بين راه کابل- جلال آباد به استثنای يکنفر از ميان برده شدند.
چهل سال بعد از تجاوز اول ، انگلیسها برای بار دوم برافغانستان تجاوز کردند(۱۸۷۹)وبا سرنوشت مشابه تجاوز نخستین خود روبروشدند.
تاريخ گاهى بر خلاف ميل و نظر برخى از ايديولوگ هاتکرار میشود. يکصد سال پس ازدومین تجاوزانگليس بر افغانستان تاريخ در کشور ما تکرار شد و اين بار استعمار شوروى با هميارى وهمکاری رهبران( جناح پرچم) حزب دموکراتيک خلق با قشون يکصد وبیست هزار نفرى خود ، مجهز با عصرى ترين جنگ افزار هاى روز برکشور ما هجوم آوردند وتالى «شاه شجاع» را بر تخت کابل نشاندند وظرف چند هفته سراسر افغانستان را تا مرز هاى جنوب اشغال کردند(٢٧ دسامبر ١٩٧٩) در همان زمان ، يک ديپلومات امريکائى بلادرنگ به واشنگتن اين مطلب را مخابره کرد:« بالاخره روس ها بازى را بردند.» (۱)
درنخستین سالهای دهۀ ۸۰ قرن بیستم فقط چند قدم ديگر مانده بود که آرزوهاى دوصدساله روسها بر آورده شود و قشون سرخ چکمه در آبهاى گرم هند باز کند و خود را برنده دايمى و آخرين اعلام کنند، اما تقدير چنان رقم زده بود که روس ها پس از ده سال کشتار هاى دست جمعى و تخريب کشور ما ، سر شکسته و خجالت زده تر از انگلیس از افغانستان خارج گردند ، ولى بازى همچنان ادامه يابد، فقط با اين تفاوت که بازيگران اين بازى بزرگ ديگرتنها روس و انگليس نیستند بلکه دست پروردگان ومیراث خوران استعمارروس و انگليس نیز در این بازی شرکت جسته اند.امریکا، پاکستان، هند، ایران، ترکیه، عربستان سعودی وکشورهای تازه به استقلال رسیده آسیای میانه بشمول انگلیس همه در رقابت باهم کشورما را مورد سوء استفاده قرارداده، آنرا تختۀ سطرنج برای یک بازی بزرگ جدید ساخته اند.
قابل یاد آوری است که بازی بزرگ جدید از لحاظ مضمون خود با بازی بزرگ قرن ۱۹ فرق دارد. مضمون بازی بزرگ درقرن ۱۹ از نظر روسها پیشروی وتصرف سرزمینهای بیشتربخاطر رسیدن به هند ودست یابی برثروتهای افسانوی آن بود،وتلاش انگلیس از پیشروی بسوی آسیای میانه ، حفظ سرحدات هندوستان از خطر روس ها بود. مرکز کشش وجاذبۀ هردو امپراتوری، افغانستان بود..درحالی که محتوا ومضمون بازی بزرگ جدید، تسلط برچاه های نفت وگاز اسیای میانه است وافغانستان کوتاه ترین راه برای رسیدن به این چاه ها پنداشته میشود.
تحليلگران بدين باوراند که «آسيای مرکزی ممکن است خاورميانه بعدی باشد. فقط يک کشوريعنی ترکمنستان، ۲۱ هزار ميليارد مترمکعب گاز دارد، که سومين ذخيره بزرگ گاز در جهان است . همسايه ترکمنستان يعنی ازبکستان نيزدارای مقاديرمشابهی گازاست . ذخاير نفت قزاقستان و آذربائيجان آن قدر است که «افسانه های صنعت» ناميده شده اند و بنابرهمين مساله بود که يونوکال خود را درهمان موضعی قرارداد که «سيا» طی دوران جنگ عليه روسها داشت.»( ۲)
از نظريات تحليلگران ميتوان استنباط نمود که مبارزه با تروریسم ودهشت افگنان القاعده و طالبان و ديگرافراطیون بنيادگرا و پاک سازی آنان از کشورما و از منطقه يک بُعد «بازی بزرگ جدید» است و اين امرتارسيدن به بُعد ديگرش يعنی فراهم آمدن شرايطی که تسلط امريکا را برذخايرگاز و نفت آسيای ميانه و حوزه خليج کامل سازد و زمينه ترانسپورت آن را بطور مصئون از طريق خليج و يا از دريای خزر و آذربائيجان از مسیرگرجستان به مديترانه برساند، حضور نيروهای امريکا را در خليج فارس و در کشورما و آسيای ميانه و قفقاز برای تأمين امنيت ترانسپورت نفت تا دراز مدت ضروری ميسازد.و اين گفته ژنرال فرانکس،قوماندان عمومی قوای امريکا در شرق ميانه و آسيای ميانه وافغانستان توجيه پذيراست که روز ۲۷ نومبر۲۰۰۳در ميدان هوائی بگرام در افغانستان گفته بود: «... امريکا بر رغم آنکه دست آوردهای زيادی در افغانستان بدست آورده، اما تا زمانيکه ايجاب کند، در اين کشور باقی خواهد ماند. نبايد به تروريست ها و دهشت افگنان اجازه داد تا دوباره افغانستان را اشغال کنند و وضع قبل از سرنگونی طالبان بار ديگر بوجود آيد.» (۳)
بقول احمد رشید ، ژورنالیست وتحلیل گر مسایل افغانستان در پیشاپیش بازی بزرگ جدید هم دوامپراتوری درحال انقباض ودرحال توسعه قرارگرفته است. روسیه که اکنون دریک موقعیت ضعیف قراردارد و اقتصاداً ورشکسته شده است، تلاش میکند آسیای میانه را بازهم سرحدات خود تلقی کره برجریان وانتقال نفت منطقۀ کسپین از راه لوله های که از خاک روسیه میگذرد، کنترل داشته باشد. و امریکا حضور خود را درآسیای میانه بیشتر ساخته میخواهد از اعمار وتمدید آن لوله های انتقال نفت وگاز حمایت نماید که از خاک روسیه نمی گذرد. ایران، ترکیه وپاکستان هم به نوبه خودسعی دارند روابط خود را با منطقه نفت خیزآسیای میانه برقرارکرده و نشان دهند: خاکهای شان بهترین مسیرتمدید لوله های انتقال بسوی شرق ، غرب و یا جنوب بوده می تواند. چین مصمم است در ایالت سنگیانگ که نفوس آن مسلمان است ومتعلق به نژاد های مسلمانان آسیای میانه می باشند،ثبات وامنیت را مستقرگرداند تا بتواند انرژی طرف ضرورت انکشاف اقتصادی سریع خود را بدست آورد ونفوذ سیاسی خود را برمنطقه توسعه دهد. جمهوریتها و کشورهای تازه به استقلال رسیدۀ آسیای میانه در رقابت هم قراردارند واز خود اولویتهای سیاسی واستراتیژیکی دارند. بالاتر ازهمه، حرص وآز ورقابت شدید بین شرکت های بزرگ نفتی امریکائی، اروپائی وآسیائی منطقه را فرا گرفته است.
درست مثل قرن نزدهم، عدم ثبات افغانستان وشدت حملات طالبان یک بعد جدید رقابت جهانی را برانیگیخته وافغانستان به حیث محور عمده و مرکزثقل "بازی بزرگ جدید" عرض وجود کرده است.(۴)
عمق استراتیژیک پاکستان، بُعد جدید بازی بزرگ :
اشغال افغانستان توسط شوروی سابق در دسمبر۱۹۷۹در واقع پاکستان را در خط اول جبهه متحد ایالات متحده آمریکا قرارداد.رژیم نظامی پاکستان برای شکل گیری مقاومت افغانستان از میان اردوگاه های پناهندگان در اطراف خط دیورند دست باز پیدا کرد. پاکستانیها نمی خواستند که جنبش مقاومت افغانستان از میان ناسیونالیست های افغانستان در خاک شان ساخته شود و بنابرین از برسمیت شناختن تبعیدی های که در حکومت های گذشته افغانستان کار نموده بودند، امتناع ورزیدند. ازینرو کمک های آمریکا، عربستان سعودی ، اروپای غربی، چین و همچنان سرمایه های سخاوتمندانه شخصی اعراب کشور های خلیج برای اسلام گرایان سرازیرشد.
جنرال ضیاًالحق جهاد را برضد شورویها در افغانستان بمثابه بخشی از اولویت برای رژیمش انکشاف داد. وی همچنان باتشویق و ترویج افراط گرائی مذهبی میخواست به رژیمش مشروعیت ببخشد. در نتیجه این روند مناطق مرزی را به مرکز پرورش افراطیون اسلامی مبدل نمود که امروز درد سر بزرگ برای خود پاکستان و افغانستان وهندوستان شمرده میشوند.
از زمان ایجاد مدارس دینی اسلامی تا مسلح ساختن اسلام گرایان داخلی، پاکستان دگرگونی خیلی بزرگ را در حیات کشورش تجربه کرد. پاکستان در اوج جنگ سرد، جنگ های موفقانه را در داخل و خارج افغانستان به راه انداخت. همچنان بعد از ختم جنگ سرد، جنگ های داخلی در افغانستان و جنگ علیه تروریسم را بحیث ابزاری در خدمت منافع امنیت ملی خود بکار گرفت. اسلام آباد هندوستان را که هشت برابر پاکستان نفوس و منابع اقتصادی دارد، برای منافع ملی اش تهدیدی برای خود می شمارد. از نگاه پاکستان نخبگان سیاسی هندوستان مشروعیت پاکستان را بحیث یک کشور مستقل تا هنوز بطور کامل به رسمیت نه شناخته اند.
پاکستان در راستای نیل به "عمق استرتیژیک" خویش چندی قبل مجاهدین افغان را در مقابله با شوروی و بعداً طالبان را در مقابل مجاهدین حمایت کرد تا مطمئن شود که در صورت جنگ با هندوستان، افغانستان در حمایت از پاکستان خاک و فضای هوایی خود را در اختیار این کشور قرار خواهد داد.طراحان نظامی پاکستان این را در واقع تلاش در راستای « عمق استراتیژیک» می شمارند. مشابهت ها میان سرحدات سه طبقه یی با تلاش ها در راستای تبدیل افغانستان به عمق استراتیژیک در واقع بیانگر تداوم سیاست استراتیژیک بریتانیا درین منطقه است.
پاکستان گروه های اسلامی تندرو افغانی بخصوص حزب اسلامی گلبدین حکمتیار و بعد ها طالبان را بخاطری حمایت کرد که می خواست حکومت خود را بر کابل تحمیل کند وازین کشور بحیث عمق استراتیژیک و ثبات در مناطق مرزی اش استفاده نموده و هرگز جای برای حضور هندو ستان در افغانستان باقی نگذارد.
به بیان دیگر پاکستان تلاش کرد در افغانستان یک رژیم دست نشانده را به قدرت بنشاند که در صورت عقب نشینی در جنگ با هندوستان از خاک افغانستان استفاده نماید. این سیاست پاکستان در واقع تداوم سیاست بریتانیا در شرایط دیگر بود که از افغانستان بحیث کشور حایل در حوزه منافع امنیتی اش در جنوب آسیا استفاده میکرد.
مرز های باز و غیر قابل کنترول و مناطق قبایل سرحدی خود مختار در میان دو کشور افغانستان و پاکستان بستر خیلی مساعد را برای ایجاد شبکه جنگ افروزی بدست پاکستان به مقصد دست یابی به اهداف استراتیژیک در دو جبهه یکی در کشمیر علیه هندوستان و دیگری علیه افغانستان فراهم ساخته است. این در حالیست که پاکستان خود را در زیر چتر اسلحه اتمی محفوظ از تهدید ها قرار داده است. چنانکه این سیاست بی ثبات سازی دوبار به شدت این دو کشور اتمی را در مقابل هم قرارداد: یکی در سال ۱۹۹۹ در نتیجه مداخلات پاکستانی ها در کارگیل، در مناطق کشمیر تحت تسلط هندوستان و بار دیگر در سال ۲۰۰۲ درحمله به پارلمان هند توسط تروریست های مستقر در خاک پاکستان .
تلاش های پاکستان در افغانستان و تبدیل این کشور بحیث عمق استراتیژیک از طریق ایجاد حکومت طالبی بیشتر کاپی سیاست« فارورد پالیسی» بریتانیا از سده نزدهم است. سیاست بریتانیا بر این بنیاد استوار بود که در افغانستان یک رژیم دوست بر سر قدرت آید که قادر باشد مخالفین را با زور اسلحه و پول در تحت کنترول خود داشته باشد. افزون بر آن این رژیم تضمین کند که نیرو های دشمن عمدتا روسیه و نیزایران نتوانند در آن جای پای داشته باشند. پاکستان نیز از رویکرد های سابق بریتانیا استفاده کرد، چنانکه در هنگام ایجاد پاکستان به عنوان دولت مستقل در شبه قاره هند از روحانیون افغان بر اصل اتحاد نظامی و مسجد، استفاده شد. استفاده از روحانیون افغان برای ایجاد دولت پاکستان در سر زمین نیم قاره هند چندین اهداف را در خود داشت: یکی اینکه از معتقدات اسلامی آنها بر علیه هندوستان سکولار بهره گرفته شود و دوم اینکه ناسیونالیست های پشتون و رهبران قبایل دو طرف خط دیورند را نیز با خود داشته باشند.
موضع گیری پاکستان در جبهه ائتلاف جهانی « جنگ علیه تروریسم» منجر به تنش میان اتحاد اسلامی- نظامی در رابطه با دستگیری رهبران القاعده و حمایت از ایالات متحده علیه طالبان و ملیشه های محلی گردید. این در حالیست که ستیزه جویی اسلامی تا هنوز بحیث سلاح خیلی موفق علیه عظمت طلبی منطقوی هندوستان ، بشمول نفوذ در افغانستان بکار گرفته شده است. اما هندوستان با ارائه ۶۵۰میلیون دالر کمک در عرصه های اقتصادی و نظامی به حکومت کرزی، موقعیت خود را در افغانستان با افتتاح دوقونسل گری در قندهار وجلال اباد در سرحدات پاکستان محکم نموده است.
پاکستان بطور فزاینده از نفوذ هند در افغانستان نگران است وقونسل گری های هند را متهم به حمایت از ناسیو نالیست های بلوچ از طریق مرز هایش با جلال آباد و قندهار می کند. پاکستان نفوذ هند در افغانستان را برای خود یک شکست استراتیژیک می بیند و سالها سرمایگذاری ها بر سر رژیم اسلامی در کابل که هندیها را دور از مرز هایش نگهدارند، برباد رفته می بیند. (۵)مگر هند تاکيد ميورزد که هدف از تمام اين فعاليتها منفعت هاى اقتصادى از طريق دسترسى به بازار هاى کشورهاى آسياى ميانه بوده است .
ويکرام پرکاش، عضو موسسه «گروه بين المللى بحران» ميگويد :« اين سياست نه با اهداف اقتصادى، بلکه بيشتر با اهداف جيو پوليتيک پيش برده مى شود. تاسيس قونسلگرى هاى هند در قندهار و جلال آبادغير ضرورى و تحريک کننده و البته قدرى موفقيت آميز بوده است.» مقام هاى افغانى ميگويند: صدهاتن ازافراد مؤثر طالب هم اکنون در پاکستان بسر مى برند و از حمايت ISI( سازمان استخبارات نظامى پاکستان) بر خوردارند.( اتهامى که پاکستان همواره آنرا رد کرده است.) پرويز مشرف در تحت فشار امريکا، پس از حملات ١١ سپتمبر، دست ازحمايت طالبان گرفت ،ولى از حضور و نفوذ ايتلاف شمال (که به حيث دشمن پاکستان تلقى ميگردد)، از حکومت کابل نا راضى است .
«پرکاش» مى افزايد: يک رژيم تحت الحمايه روسيه، هند و ايران در کابل از نگاه استراتيژيک براى پاکستان، نامطلوب تلقى ميشود. قدرتهاى بزرگ جهانى و همسايگان از يک قرن به اينسو در تلاش اند تا در افغانستان نفوذ داشته باشند و اينک پس از سقوط طالبان، از امريکا گرفته تا روسيه ، و از ازبکستان تا ايران به شکلى از اشکال در افغانستان مداخله دارند. آنان گروه ها و جنگ سالارانى را که از منافع شان دفاع ميکنند، حمايت مى نمايند. اين يک بازى بسيار خطر ناک است و بخصوص اگر پاکستان و هند اختلافات خود را حل نه نمايند، ميتواند چون گذشته ، کشور را دچار بحران و حتی پارچه پارچه نمايند.(۶)
سفرهای مکرر حامد کرزى به پاکستان بدين منظورصورت گرفته تا به پاکستان اطمينان بدهد که کشورش عليه آنکشور مورد استفاده قرار نخواهد گرفت. به عقيده ناظران، هند و پاکستان بحيث قدرت هاى داراى سلاح ذروى در جنوب آسيا، مصروف يک بازى بوکس بسيار خطر ناکى در افغانستان استند.
نقش ایران در بازی بزرگ جدید
بعد از ختم دوران جنگ سرد با رويکارآمدن طالبان در صحنه سياسی افغانستان، منطقه بصورت بی سابقه يی دوقطبی شد، چنانکه عربستان سعودی و پاکستان و (برخی از مقامات امريکا) از طالبان حمايت ميکردند و کشورهای آسيای ميانه و روسيه و هند و ترکيه و ايران از ائتلاف شمال حمايت مينمودند تا مانع پيشروی طالبان گردند. اين رقابتها بخصوص پس ازموفقيت های طالبان در سال ۱۹۹۸ و کنترول شان بر ۹۰ در صد ازخاک کشور تا آنجا تشديد يافت که ايران با محکوم کردن پاکستان بخاطر کمک و حمايتش از طالبان ، دست به مانورهای نظامی در مرزهای افغانستان زد و رژيم طالبان را به جنگ تهديد نمود. ولی هدف اصلی اين جبهه گيريها و رقابتها در منطقه ، تلاشی بود بخاطر بدست آوردن آخرين ذخاير عظيم انرژی دست نخوره جهان درکشورهای تازه به استقلال رسيده آسيای ميانه.
مايکل ميچر» يکی از اعضای حزب کارگر انگلستان و نماينده مجلس اين کشور ويکی از وزرای سابق دولت تونی بلیر، در اين مورد ميگويد که دولت امريکا، طالبان را به عنوان يک رژيم ثبات دهنده در آسيای مرکزی می ديد که می توانست امکان لازم را درساخت لوله های نفتی برای انتقال ذخاير گاز از ترکمنستان ، ازبکستان وقزاقستان به افغانستان و از آنجا به پاکستان و اقيانوس هند فراهم کند، اما با عدم قبول شرايط امريکا از جانب طالبان ، نمايندگان دولت امريکا به طالبان گفتند که يا شرايط امريکا را می پذيريد و يا اينکه به زير فرشی از بمب ها کشيده خواهيد شد.(۷)
گرچه امريکا طالبان را برسميت نشناخت ، اما روابط گرم کاری ميان طالبان وشرکت يونوکال برقرارشد. شرکت يونوکال در نومبر۱۹۹۷ يک هيئت طالبان را به امريکا دعوت کرد و در دسمبرهمان
سال يک مرکز آموزشی را در دانشگاه اوماها(Omaha) در ايالت نبرسکا (Nebraska) جهت آموزش ۱۳۷ تکنيسين افغان در امور ساختمان لوله های نفت و گاز افتتاح کرد. تداوم بی ثباتی اوضاع سياسی در افغانستان شماری از مقامات امريکارا به تجديد نظردر داوری شان کشاند: آنهاپشتيبانی ازطالبان و پروژه انتقال گاز را يک اشتباه سياسی تلقی کردند. از جمله آقای ستروپ تالبوت، معاون وزيرخارجه امريکا به تاريخ ۲۱ جولای ۱۹۹۷ چنين هوشدار داد: « امکان زياد وجود داردکه اين منطقه به پروشگاه تروريستها، گهواره بنيادگرائی سياسی - مذهبی و صحنه يک جنگ بزرگ مبدال شود.» (۸)
يکی از عوامل اين نگرانی حضور اسامه بن لادن در افغانستان بودکه از ۱۹۹۶ شبکه القاعده را در افغانستان ايجاد و رهبری ميکرد. از جانب ديگر سياست کنترول عراق و ايران که از طرف دولت بيل کلنتن طراحی شده بود، بتدريج کارآئی خود را از دست داد.
کوشش برای کنار گذاشتن و منزوی ساختن ايران ، از طريق گسترش قدرت طالبان ، نتيجه معکوس در برداشته است. در گيری ايران در امور افغانستان پس از ظهور طالبان و قتل رهبر مورد علاقه و حمايت ايران عبدالعلی مزاری بدست طالبان ، به بن بست رسيد. ترس فزاينده تهران از سرنوشت اقليت شيعه در افغانستان ، ايران را واداشت تا با کراهت دست دوستی بسوی دولت ربانی دراز کند و تقاضا نمايد تا حزب وحدت را در برابر طالبان حمايت کند. همبستگی حزب وحدت مورد حمايت ايران با دولت ربانی برای آن حزب فرصتی فراهم ساخت تا خود را در شهر مزارشريف بيش از پيش جابجا کند و در ماه می ۱۹۹۷ دوهزار افراد طالب را که تازه به آن شهر وارد شده بودند ، غافلگير کرده همه را به انتقام قتل رهبر خود عبدالعلی مزاری ، در يکروز قتل عام نمايند. يک سال بعد در ماه اگست ۱۹۹۸ طالبان با تصرف مجدد شهر مزارشريف ، تقريباِّ هشتهزار هزاره را با ۹ نفر ديپلومات و يک نفر ژورناليست ايرانی به قتل آوردند که اين امر بر سياست خارجی ايران ضربه محکمی بحساب ميرفت تا آنجا که ايران دست به مانورهای نظامی در مرزهای افغانستان زد ، اما ايران انتقام خود را از طالبان از طريق ديگری گرفت . و با حمايت از ائتلاف ضد طالبان،وسرا زیر ساختن سیل پول و وسایل جنگی به جمعیت اسلامی و در رأس به جنگ سالار احمدشاه مسعود، تنورجنگ داخلی را در افغانستان تا آنجا شعله ور نگهداشت که صاحبان کمپنی يونوکال از تأمين امنيت در افغانستان نا اميد شدند.
در همین ارتباط اخیراً آقای حکیم نعیم، سندی راکه دربانک معلوماتی آرشیف امنیت ملی امریکا موجود است واز طرف سفیر امریکا در پاکستان در ماه فبروری ۱۹۹۹ به نمایندگی های سیاسی امریکا ارسال شده است، به نشر رسانده که در آن گفته شده احمدشاه مسعود به مراتب زیاد تر از طالبان، کمک خارجی دریافت میکرده وبخش عمده این کمک ها از سوی جمهوری اسلامی تامین میشده است.
"در سند آمده است که مشکلات دوامدار اقتصادی در داخل پاکستان، ومشکل طالبان با عربستان سعودی در مورد اسامه بن لادن، دولت طالبان درافغانستان را سخت در بحران مالی قرارداده است. درحالی که مخالفان طالبان برهبری احمدشاه مسعودکمک های نقدی بزرگی را ازایران دریافت میکند. در سند ذکر شده است که هرچند دولت پاکستان وعده سپرده است که در هرماه یک یا چند میلیون دالربه طالبان بپردازد، فقط این مبلغ در مقابل کمک های که مخالفان طالبان دریافت میکنند، بسیار ناچیزاست. درسند امده است که جمعیت اسلامی مخالف عمده طالبان که احمدشاه مسعودمربوط آنست، برعلاوه دریافت کمک نقدی از روسیه، ازبکستان، وتاجکستان، بزرگترین کمک ها را ازایران دریافت میکند. کمک های ایران به یک پایگاه نظامی در کولاب تاجکستان منتقل شده و از آنجا به پنجشیرارسال میگردد. در سند همچنان آمده است که تیم های از سازمان استخباراتی سپاه پاسداران ایران در نقطه مهم خنج پنجشیر وجود دارند که در تقسیم پول ودیگر کمک های ایران به مسعود ودیگر قوماندانان کمک میکنند..."(۹)
چرا ایران این همه پول نقد به جیب احمدشاه مسعود(یک جنگ سالارسنی مذهب) میریخت؟ مگر نه این بود که احمدشاه مسعود در سال ۱۹۹۳بر حزب وحدت(شیعه)، مورد حمایت ایران درغرب کابل حمله کرده بود و درآن حمله چهار هزار ازهواداران آن حزب رادر افشارسربه نیست نموده بود؟ مگر بنابر دسایس همین احمدشاه مسعود نبود که حزب وحدت دچار انشعاب وشاخه اکبری از آن جدا گردید وبه احمدشاه مسعود پیوست.وباز مگربنابردسایس همین مسعود نبود که رهبر حزب وحدت عبدالعلی مزاری شکار طالبان شد ونا بود گردید ؟ پس با این پس منظر چرا ایران بازهم به احمدشاه مسعود، این همه کمک نقدی میکرد؟ معلوم داراست که ایران عاشق ریش باریک وکلای پکول بزرگ مسعود نبود تا این ثروت سرشار را در جیب او خالی کند،بلکه میدانست تنها کسی که در برابر پول حاضر است مانع کشیدن لوله های نفت وگاز ترکمنستان از طریق افغانستان به پاکستان گردد، وامریکا را در انجام این امر ناکام گرداند، فقط از عهده احمدشاه مسعود پوره است. پس ايران با کمک های نقدی خود به مسعود، جنگ ونا امنی را در افغانستان تداوم بخشید وموفق گردید که:
۱- صاحبان کمپنی يونوکال از تأمين امنيت در افغانستان نا اميد شدند و از طرح خود مبنی برکشيدن خطوط لوله های گاز و نفت از اسیای میانه به پاکستان از طريق افغانستان صرف نظرکردند.
۲- طالبان را که مبالغ هنگفتی از مدرک حفاظت و ترانزيت گاز و نفت در افغانستان نصيب می شدند، محروم سازد ،
۳ - پاکستان را که از طالبان حمايت ميکرد، از منافع سرشار نفت و گاز آسيای ميانه که از افغانستان عبور ميکرد و به پاکستان منتهی ميشد، محروم نماید .
۴ - ضربه محکم اما غیر مستقیم به امريکا این بود که امریکا وقتی ديد طالبان قادر نيستند امنيت را برای کشيدن خطوط لوله گاز و نفت ترکمنستان تأمين کنند- وعلاوتاً ميلياردر مغضوب عربستان ، اسامه بن لادن در مناطق تحت تسلط طالبان بسرمی برد- از پشتی بانی طالبان دست کشيد.
اکنون هم ایران بطور حتم مصمم است تا به هر قیمتی که شده نگذارد: پروژه لولۀ های نفت وگاز ترکمنستان از افغانستان به پاکستان بگذرد، بلکه خود میخواهد تا گاز ونفت حوزه دریای خزر را به پاکستان وهند صادر نماید. تا کنون ایران در سیاست بی ثبات سازی افغانستان بدرستی موفق بوده است وطبیعتاً تا زمانی که امنیت وثبات درافغانستان استقرارنیابد، معلومدار امکان کشیدن لوله های گاز ونفت از افغانستان میسرنخواهد شد.
ایران از چندین لحاظ خود را در سرنوشت افغانستان نسبت به پاکستان وهندو روسیه وعربستان سعودی وترکیه ذیدخل میداند.قبل از همه ایران مشترکات زیادی از لحاظ تاریخی ، سیاسی ، زبانی، ومذهبی با افغانستان دارد. ایران از طریق ایجادحزب وحدت که بیشتر پیروان آن را هزاره های شیعه تشکیل میدهند، نسبت به پاکستان وعربستان در دولت وجامعه افغانستان دست بالاتری دارد وبنابرهمین نفوذ ورسوخ سیاسی ومذهبی است که کریم خلیلی رهبر حزب وحدت،یکی ازدست پروردگان رژیم اسلامی ایران، معاون دولت آقای کرزی است .
علاوه بر حزب وحدت ، یکی از رجال سرسپرده ایران، اسماعیل خان، وزیر انرژی وآب افغانستان است که در مدت حکمروائی اش برهرات ، مثل سایر رجال وسرکردگان جمعیت، ثروت وپول هنگفتی از گمرکات هرات اندوخته بودتا آنجا که گفته میشد عواید گمرکات هرات روزانه بین سی تا پنجاه میلیون دالر بودکه همه به حساب اسماعیل خان میریخت ویک دالرآن را به دولت مرکزی نمی فرستاد. او با تشکیل یک اردوی شخصی سی هزار نفره ازملیشه های محلی در آنشهراز نفوذ وقدرت زیادی برخوردارشده بود ومقام والی رابرای خود کوچک میشمرد وخویشتن را امیر حوزه جنوب غرب لقب داده بود ( دولتی در درون دولت). وی ولایات غور، بادغیس وفراه و نیمروز را تابع ولایت هرات ساخته بود و والیان آن ولایات را واداشته بود بجای حکومت مرکزی از اودستورپذیری داشته باشند. اسماعیل خان بعد زا سقوط طالبان درزمان فرمانروائیش در هرات نسخه های حکومت اسلامی ایران را نعل بالنعل تطبیق مینمود وحتی قوانین اسلامی را سختگیرانه تر از زمان طالبان برشهروندان هرات تعمیل وتحمیل میکرد.
افزون بر اسماعیل خان، سران شورای نظار،چون: قانونی، رئیس پارلمان افغانستان، احمدضیاء مسعود، معاون رئیس جمهورکرزی، قسیم فهیم ، سناتورومارشال اعزازی (سیا)، عبدالله عبدالله، سابق وزیر امورخارجه،وربانی رهبرجمعیت اسلامی بشمول طیف وسیعی از سرکردگان ستمی وبرخی ازفرهنگیان تاجیک تباردررسانه های گروهی تصویری ونوشتاری وسایتهای انترنتی سر در آخور ایران دارند و بیش از یک دهه است که پیوسته درراستای ایجاد شگاف وتفرقه میان مردم شریف ولایه های اتنیکی ومذهبی وزبانی افغانستان فعالیت دارند وهیچ روز وهفته وماهی نیست که به بهانه اینکه در افغانستان باید یک نظام فدرالی بمیان آید و نام افغانستان به خراسان تعویض گردد و یا اینکه کلمه افغان بیانگر هویت قوم پشتون است و سایر اتنیکها باید خود را افغانستانی بنامند نه افغان، یا اینکه سرود ملی چرا به زبان پشتو است وبه زبان دری نیست وغیره بهانه ها سخنی نگویند وترفندی بکار نبرند.
از آنجائی که ایران از قرنها به اینسو چشم طمع بربخش غربی افغانستان داشته و دارد، درسالهای پس ازسقوط طالبان،کمکهای اقتصادی وعمرانی اش را بیشتر برهمین بخش متمرکز ساخته تا اگر روزی شرایط فراهم شود، همین بخش ها را از پیکر افغانستان ضمیمه قلمرو خود نماید.
سیاست اسکان هزارگان پیرو خط امام در نوار مرزی با ایران ازطریق خریداری زمینهای زراعتی درحاشیه سرحد به همین منظور به پیش برده میشود.
یکی دیگر از سیاستهای صدور انقلاب اسلامی در افغانستان، تعمیم فرهنگ ایرانی از طریق اهدا وپخش کتب چاپی به کتابخانه های افغانستان ازکابل تا بلخ وتخار وتالقان وغیره شهرها است.
دولت ايران، تلاش دارد تا از طريق اهدای کتب ومجلات ونشریاتی که صبغه مذهبی و پیامهای ولات مطلقه فقیه را در بر دارد میخواهد سياست مذهبی و منافع عقيدتی وملیخود را در افغانستان تحقق ببخشد.
اندیشمندافغان آقای میرحسین مهدوی که خوداز مهاجرین افغان در ایران بوده ودر همانجا تا سطح لیسانس درس خوانده وبا حزب وحدت پیوندداشته است ، در مورد « صدور ولایت مطلقه فقیه به افغانستان»مینویسد:
« سیاست خارجی دولت ایران در مورد افغانستان توسط پنج مرکز عمده تعیین می شد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (سپاه قدس)، وزارت امور خارجه، وزارت امنیت (اطلاعات) و وزارت داخله ایران و دفتر رهبر ایران در امور افغانستان. متعدد شدن مراکز تصمیم گیری در ایران، روایت گر اختلاف نظر بین رهبران رده بالای ایران بود و البته این اختلافات نتایج خشونت باری برای مردم افغانستان داشت.
در این زمان(۱۳۶۷) ایران از صدور ولایت فقیه به افغانستان احساس خستگی می کرد. چون حاصل این صادرات، ورود مرگ و فاجعه به افغانستان بود و برای دولت ایران هم از نظر سیاسی- اقتصادی پیامدهای چندان مثبتی نداشت.
با روی کار آمدن حکومت جهادی در کابل، دولت ایران سعی می کرد تا از رقیب توانمند خود (پاکستان) در ساختار سیاسی دولت مجاهدین پس نماند. به همین دلیل رابطه ی بسیار نزدیکی را با جمعیت اسلامی و شورای نظار ایجاد کرد کمک های گسترده ایرانی ها به دامن جمعیت اسلامی می ریخت. با شروع جنگ بین جمعیت اسلامی و حزب وحدت، دولت ایران در یک موقعیت ناگواری قرار گرفت. سپاه پاسداران، دفتر رهبر ایران، وزارت امنیت و وزارت داخله ایران با تمام توان خود از جمعیت اسلامی به حمایت برخاستند و دفتر افغانستان وزارت امور خارجه ایران به حمایت از حزب وحدت. دقیقا در یک زمان، دولت ایران به دو طرف جبهه جنگ کمک سیاسی اقتصادی و نظامی می کرد و این جنگ عبث به قربانی شدن هزاران نفر در غرب کابل و جای جای افغانستان انجامید، سالها به طول کشید. در این شرایط آقای مزاری رهبر حزب وحدت، نسبت به سیاست های ایران خشمگین شده و حتی سفیر ایران را مورد لت و کوب قرار داد. با شکست دولت جهادی استقرار دولت طالبان، ایران همچنان حمایت های خود را از حزب وحدت، جمعیت و جنبش ملی – اسلامی ادامه داد در زمانی که طالبان به کمک مستشاران نظامی پاکستان، جبهات جنگ وسیعی را علیه جبهه متحد گشوده بود، دولت ایران با هفته ای هفت سورتی پرواز به بدخشان، چهار سورتی به بامیان و پنج سورتی پرواز به مزار شریف، این سه حزب عمده را در جنگ علیه طالبان حمایت می نمود. توسط این پروازها مهمات، سلاح های ثقیله و خفیفه و دیگر امکانات در اختیار گروه های مورد نظر قرار می گرفت.
در طول این سالها البته سیاست سخت گیرانه و برخوردهای غیر انسانی دولت ایران علیه مهاجرین افغان، زندگی را بر مهاجرین تنگ نموده و آنان هر روزه شاهد توهین، تحقیر، ظلم و تعدی بودند. دولت ایران دو اردوگاه مرگبار برای شکنجه و آزار و اذیت افغانهای فاقد مدرک در دو نقطه مرزی خود با افغانستان – مشهد و زاهدان ایجاد کرده بود که شاید بعضی از ایام بی شباهت به اردوگاه های آلمان نازی نبود.
البته در شرایط فعلی نیز دولت ایران همچنان به تعقیب سیاست های غیر انسانی خود در افغانستان مبادرت می ورزد. صدور ولایت مطلقه فقیه، صدور انقلاب، حمایت مجاهدین، ایجاد حکومت اسلامی در افغانستان، شعارهای فریبنده ای بود که بابت هر کدام از آنها، علی الرغم صدها هزار قربانی، تخم نفاق، بدبینی و خشونت را در بین مردم ما پاشید.» (۱۰)
چندماه قبل، دولت ایران بدون رعایت کمترین حق همسایگی نیک با زیر پانمودن تمام نورمهای حقوق بشربه اخراج اجباری مهاجرین افغان بشکل وحشیانه آن اقدام کرد وآن را به عنوان عامل نارضائیتی مردم علیه حکومت آقای کرزی بکار گرفت. صد ها هزار مهاجر اخراج شده افغان از ایران وتمرکز شان در گمرک های اسلام قلعه ونیمروز در شرایط بسیار ناگوار، دولت افغانستان را تحت فشار فوق العاده قرار داد. گفته میشد در میان این سیل اخراج شدگان برخی از گماشتگان سپاه قدس ایران برای بی ثبات سازی امنیت شهرها وضربه زدن به نیروهای ایتلاف نیز وارد افغانستان شدند ومتعاقباً سبب حملات انتحاری وحشت ناکی در کابل گردیدند.این درحالی است که شواهد واسناد مکرر از کمک های نظامی ایران به گروه طالبان در قندهار وهرات بدست نیروهای امنیتی افغان وائتلاف بین المللی افتاده ولی ایران از آن انکار میکند.
افغانستان که در یک موقف ضعیفی قراردارد نمیتواند واکنش متقابل از خود نشان بدهد وبصورت نمایشی هم که شده دروازه های بندکجکی را موقتاً ته بکشد ونگذارد آبی که صد درصد در کوه پاه یه های افغانستان تهیه میشود و۹۹ در صد در خاک افغانستان جریان دارد، یک مقدار کافی آن را به همسایه ئی مفت ومجانی ارزانی کند که دیگر هیچگونه رعایت حسن همجواری ومناسبات همسایگی واسلامی را نمیکند. واقعاً اگردولت افغانستان نگذارد آب اضافی به نام حسن همجواری ویا بهانه های دیگر به سوی ایران سرازیر شود،وبدین وسیله آب آبیاری سیستان باجمعیت دومیلیونی آن وآب نوشیدن شهر یک میلیونی زاهدان راکه بدون توافق دولت افغانستان از اب های رودخانه هیرمند مشروب میگردد،قطع میکرد، یقیناً دولت ایران مجبور میگردید تا در برخورد خود با مهاجرین افغان تجدید نظر کند وکارگران زحمت کش وتوهین شده افغان را اینقدر مهلت بدهد تا با زن وفرزند واثاثیه وپول ودرامدی که داشتند آبرومندانه به ترک کشورایران بپردازند.
درامۀ استیضاح وسلب اعتماد از وزیر امورخارجه که در امر اخراج ویا توقف مهاجرین افغان از ایران هیچگونه نقش اجرائی نداشت، نفوذ وقدرت نمائی ایران را در پارلمان افغانستان به نمایش گذاشت تا به کرزی نشان داده باشد، که در محاسبه دوستی وگپ شنوی از امریکا، نقش ایران را در استقرار ثبات درافغانستان نیز دست کم نگیرد. پایان
رویکردها:
۱- مجله خپلواکى ، شماره ٤ ، سال ١٣٧٤ ، ص ٧٤
۲- ويليام ميلی ، افغانستان، طالبان و سياستهای جهانی، ص ۱۴۹
۳- سایت آریائی، ۲۸ نومبر۲۰۰۲
۴- احمدرشید، طالبان ، نفت وبازی بزرگ نو در آسیای میانه، ص ۲۱۶- ۲۱۵
۵- سایت آسمائی ، مقالۀ شکست بن بست ازداکتر روبین
۶-سایت آریائی، ۷می ۲۰۰۳
۷-گاردين ، ۶ سپتمبر ۲۰۰۳
۸-آينده ، شماره ۱۰، ص ۹
۹-افغان- جرمن، ۹ سپتامبر ۲۰۰۷، مقاله حکیم نعیم.
۱۰-سایت کابل ناتهه، مقالۀ صدور ولایت مطلقه فقیه به افغانستان، از مهدوی