پاسداران جهانی شدن سرمایه و سیاست ، پس از کانفرانس بن دو سوغات برای افغانستان اهدآ کردند : جنگ و دیموکراسی .
ــ به جنگ به مثابه سوغات اول ، نام مبارزه با تروریزم داده شد تا جاذبه بیشتری برای جلب حمایت مردم بیزار از جنگ های کلاسیک داشته باشد .
اکنون از عمر این جنگ قریب هشت سال سپری میشود . در آغاز مطبوعات و مدیای جهانی که دربست در اختیار پیشگامان ماندیالیزاسیون ( گلوبلیزیشن ) قرار داشت ، موفق گردید تا ذهنیت عامه بخشی از مردم افغانستان و جهان را علیه آنچه تروریزم نامیده میشود ، بشوراند . ملل متحد نیز به حمایت از جنگ کشانیده شد و به آن تاپه مشروعیت زد . اما به موازات نفوذ مقاومت در میان ولس پشتی بانی مردم از جنگ ضد تروریزم کاهش یافت ومشروعیت آن زیر سوال قرار گرفت .
کانالیزه کردن ذهنیت عامه از طریق تبلیغ و پروپاگند از جانب قدرت های مسلط در سیاست بین المللی برای تآمین اهداف معینی چیز تازه نیست : شرق میانه عربی بدلیل داشتن ذخایر بزرگ انرژی ، در مقطع های مختلف تاریخ بستر داغ جنگ « ایزم » ها بوده است . درین جنگ ممالک صنعتی داری لیبرال از طریق ماشین های غول پیکر تبلیغاتی به قصد شکل دادن ذهنیت عامه داخل کارزار شده اند : گاهی اخوانیزم را در برابر سوسیالیزم . زمانی ناسیونالیزم را علیه انترناسیونالیزم و و قتی دیموکراتیزم را مقابل توتالیتاریزم قرار داده اند . هم اکنون بازار برخورد مدرنیزم با فاندمانتلییزم و تروریزم گرم است .
تقابل ترمنولوژی های سیاسی ، قالب تراشی پخپل سر برای آنها و کشانیدن عوام الناس بیسواد و کم سواد درین تقابل از مجرای تبلیغ ، تحمیق و اغوآ فیل پایه سیاست ممالک پیشرفته صنعتی را در برخورد با ممالک عقب مانده بی خبر از دنیا تشکیل میکند .
قریب ده سال قبل کشور های عربی برای ارائه معلومات و اطلاعات دست اول و ثقه برای ایجاد وزنه مقابل پروپاگند غرب و اثر گذاری بر ذهنیت عامه امواج رادیویی خود را تقویت کردند و در عین حال شبکه مشهور تلویزیونی « الجزیره » را بوجود آوردند . این شبکه ، انحصار پروپاگند را از کشور های غربی سلب میکرد . بنآ بار ها معروض به حمله تبلیغاتی ممالک غربی قرار گرفت .
در فاصله اندکِ زمانی از تجاوز شوروی تا تهاجم ناتو برخورد غرب در برابر مقاومت افغانستان به شیوه حیرت انگیز آگنده از دوگانگی و دو رویی بود :
در جریان تجاوز شوروی به افغانستان ممالک غربی روحیه آزادی خواهی افغان ها را میستودند ، آنرا سرمشق تاریخی و افسانوی برای سائر ملل قیاس میکردند و به آن نام جنبش مقاومت و آزادی خواهی داده بودند .
فقط طی هشت سال پس از کانفرانس بن با تهاجم قوای ائتلاف نظامی بین المللی به افغانستان عقربه های سیاست بین المللی که از ارزش های ماندیالیزاسیون متآثر شده بود ، 180 درجه تغییر جهت داد . توآم با آن حق حاکمیت ملی ، آزادی خواهی ، مقاومت و غیره موردی برای مصرف در کارگاه ماندیالزیشن نداشت . ترمنولوژی های کلاسیک در زباله دان ریخته شد . به عوض آنها اصطلاحاتی چون « دهکده جهانی » ، « کم رنگ شدن سرحدات » ، « جهانی شدن کار و سرمایه » وغیره تولیدات ماشین پروپاگند غرب شناخته شد .
دستگاه های غول پیکر پروپاگندی غرب استقامت صدور این اصطلاحات را ضمیمه عملیات جنگی ، متوجه افغانستان و عراق ساخت . مهاجمین با مردم افغانستان به مثابه رمه گوسفند قربانی به پیشواز حلول دنیای جدید برخورد کرد که سِمَت چوپانی آن بدوش ماندیالیست ها بود .
مردم باید فکر و ذکر خود را در قالب های فرمایشی که در کارگاهای پروپاگندی ریخته شده بود ، شکل میداد . از عوام الناس اسیر در غوزه سنت حق اینکه در مورد وطن ، آزادی و مقاومت به حکم واقعیت های ملموس جامعه به شیوه کلاسیک و قبیلوی جنگ های افغان و انگریز و افغان و شوروی فکر کند ، سلب گردید . ماندیالیست ها به این هم اکتفآ نکردند :
برای افغان ها خط انفصال در تشخیص خیر و شر و دوست و دشمن و فرشته و اهریمن رقم زدند.
برخورد غرب با جامعه افغانی زور گویانه و مغرورانه بود و با واقعیت های سرسخت جامعه در تصادم قرار گرفت : دهقان و پیشه ور مسلمان و سنت گرآ به سرباز مسلح « موی زرد و چشم سبز » که درب کلبه اش را به لگد باز میکند و زنش را تلاشی مینماید بدیده همان « گوره » ، « فرنگی » و دشمن دین و ناموس نگاه کرد که اجدادش به استعمار انگریز و روس نگاه کرده بود .
فقدان واقعبینی غرب در برخورد با افغانستان بحران محدود قابل کنترول را به معضله بغرنج و لگام گسیخته منطقوی و جهانی تبدیل کرده است .
ــ دیموکراسی در کشور های پیشرفته صنعتی یک واقعیت بزرگ و در ممالک عقب مانده دارای ساختار قبیلوی یک دروغ بزرگ است . این دروغ بزرگ وقتی فاجعه آفرین میشود که از بیرون با خشونت دیکتاد شود و مجریان آن مهاجمین خارجی از یک سو و قاچاق بران ، متهمین به جنایات جنگی و ناقصین حقوق بشر از جانب دیگر باشد . درین حال دیموکراسی خود اپوزیسیون مسلح می آفریند و منبع تغذیه جنگ های دوامدار و فرساینده قرار میگیرد .
دیموکراسی این دروغ بزرگ وقتی جایش را به واقعیت بزرگ خالی خواهد کرد که افغانستان با اتکآ به امکانات داخلی خود با احتیاط قدم های تدریجی به سمت پیاده کردن اصول دیموکراسی بردارد . درین میان شرط کلی اینست که دیموکراسی در محور معادله قدرت در داخل کشور شکل بگیرد و افغانستان به مثابه موره سطرمج در بازی های سیاسی منطقوی در اختیار کشور های دارای حضور نظامی قرار نداشته باشد . یعنی از دیموکراسی و انتخابات به مثابه روپوش پر زرق و برق ادامه جنگ به قصد تآمین منافع ژیوپولتیک استفاده نشود .
بهر حال ! جنگ افغانستان طی دو مرحله قابل توجه است :
مرحله اول « جنگ برای دیموکراسی » . درین مرحله مخالفین مسلح در گروه های پراگنده کوچکی مقاومت ضد دیموکراسی وارداتی را تمثیل میکردند و بالای شان نام طالب ، بنیاد گراه والقاعده گذاشته شده بود . این گروه ها در حواشی بدنه آسیب پذیر نظام دارای ظواهر دیموکراتیک جا به جا شده بودند . جنگ شانرا اشغال خارجی فساد ناشی از بوروکراسی و لگام گسیختگی مولود دیموکراسی تغذیه میکرد .
مرحله دوم « دیموکراسی برای جنگ » را شامل میشود . طی این مرحله به موازات توسعه عملیات نظامی ناتو در سراسر افغانستان ، دیموکراسی به هیولای آدم خوار بدل میشود که در مدت هشت سال جنگ قریب یک صد هزار نفر را از هستی ساقط کرده وکلبه های بی شماری را با حاک یکسان نموده است.
در مرحله دیموکراسی برای جنگ ، ناتو برای ادامه ستیزه گری باید انگیزه یی بدست داشته باشد. این انگیزه را دفاع از یک حکومت مشروع ؟ ! ناشی از انتخابات ؟ ! بدسترس ناتو میگذارد. بنآ انتخابات باید به میدان محاربه کشانیده شود . درین حال ناتو از انتخابات به مثابه حربه سرکوب مخالفین و استمرار جنگ استفاده میکند .
گپ مهم اینست که به شهادت تاریح در جنگ های تهاجمی و تحمیلی ، آخرین گلوله را مردمی شلیک کرده اند که به دفاع از خانه خود و ارزش های خود روی انگیزه های عقیدوی به معرکه کشانیده شده اند نه شرکت های سهامی متصدی صدور جنگ و دیموکراسی ...