اشرف غنی، سیاست‌مدار یا معلم؟

اشرف غنی، سیاست‌مدار یا معلم؟


  • 10 مياشتي دمخه (11/12/2023)
  • یونس نګاه
  • 483

چند روز قبل اشرف غنی در مصاحبه‌ای اعلام کرد که پس از این یک سلسله پادکست تهیه خواهد کرد و از آن طریق در مورد مسایل افغانستان و این‌که چه باید کرد سخن خواهد گفت. در مصاحبه گفته شد که طرح برنامه از خود اشرف غنی است و مصاحبه‌کننده صرفاً مجری است. در این مصاحبه، او از عنوان رییس جمهور یا رییس جمهور سابق گذشته و با عنوان استاد ظاهر شده است. او که در اواسط ماه آگست ۲۰۲۱ دوره ناتمام ریاست‌ جمهوری مورد منازعه‌اش را رها کرده و به امارات متحده عربی پناهنده شد، از سوی برخی حامیانش هنوز رییس جمهور خوانده می‌شود و آنان انتظار دارند که تا زمان شکل‌گیری دولت مشروع در کابل، او باید این عنوان را به‌صورت نمادین حفظ کند. اما اشرف غنی چنین نکرده است و به نظر نمی‌رسد در این کار با حامیانش مشوره کرده باشد. آیا اشرف غنی عمر سیاسی‌اش را پایان‌یافته می‌خواند؟ آیا او به ناکامی سیاسی‌اش اذعان کرده و از طریق برگشت به کرسی معلمی و ترک میدان سیاست، می‌خواهد اعلام کند که دیگر از او نباید انتظار عمل سیاسی داشته باشیم؟

 

اشرف‌ غنی در دهه شصت عمرش وارد سیاست شد. در مهم‌ترین دوران عمرش (میان‌سالی) او مشغول جدول‌سازی، سروی، تدریس و کارهای اداری بود. به همین دلیل، او در مقایسه با رقیبان سیاسی‌اش از جمله حامد کرزی و عبدالله عبدالله خام بود و با منابع داخلی قدرت (قوم، مذهب، شبکه‌های اقتصادی و اجتماعی بومی و احزاب و تنظیم‌ها) رابطه قدرت‌ساز نداشت. او صاحب سازمان و روابط پخته سیاسی در افغانستان نبود. تجربه بومی کار سیاسی نداشت. با این حال، سه دارایی مهم داشت که برای به‌قدرت‌رسیدنش موثر تمام شد: ۱) رابطه با سازمان‌های کمک‌رسان و غربی‌ها که گرداننده‌گان اصلی سیاست افغانستان بودند. ۲) سابقه دانشگاهی و اعتبار آکادمیک که از او در میان متنفذان کابل آدم مهم می‌ساخت. ۳) تشنه‌گی قدرت و تمایل شدید به صدرنشینی.

 

به‌نظر می‌رسد اشرف غنی از لحاظ نظری نیز سیاست‌پیشه نبوده و آگاهی چندانی از چه‌گونه‌گی کار سیاسی و تحکیم قدرت نداشته است. با آن مشخصات و کمبودهایی که ذکر کردیم، اگر او صاحب دیدگاه سیاسی می‌بود احتمالاً در بیست سال حضور در کابل و هفت سال حکومت، پای خود را در سیاست افغانستان محکم می‌کرد. از جمله مثلاً او که حزب و تنظیم و شبکه نداشت، باید نهادها را تقویت می‌کرد، ارتش را حمایت کرده و صلاحیت می‌داد، و روابطش را با منابع خارجی قدرت استوارتر می‌ساخت.

 

اشرف غنی نهادها را تخریب کرد، طوری که در پایان حکومتش بیش‌تر وزارت‌خانه‌ها و ریاست‌ها خلع صلاحیت شده بودند و ادارات موازی رقیب اثرگذاری همدیگر را خنثا می‌کردند. ارتش در دوران اشرف غنی بی‌ثباتی مدیریتی شدید را تجربه کرد و بیش‌تر جنرال‌ها و مقامات نظامی احساس امنیت شغلی نداشتند. رابطه اشرف غنی با منابع خارجی قدرت (همسایه‌گان و غربی‌ها) پرتلاطم و بی‌ثبات بود. او اهمیت همکاری امریکا را برای دوام قدرتش درک نکرده بود.

 

اشرف غنی کوشیده بود خود را آدم ناسیونالیستِ خواهان پیشرفت و متمایل به تثبیت حاکمیت نخبه‌گان پشتون معرفی کند. در این کار نیز ثبات نداشت. موضع‌گیری او نسبت به احمدشاه ابدالی و امان‌الله خان در دوران حاکمیتش گروهی از ناسیونالیست‌های پشتون را آزرده ساخته بود. او باری گفته بود که از زمان احمدشاه ابدالی تا امروز حاکمان افغانستان مشغول برادرکشی و خانه‌جنگی بوده‌اند (نقل به مضمون). بار دیگر در روزهای پایانی حکومتش امان‌الله خان را گریزی خوانده و ادعا کرده بود که اشتباه او را تکرار نخواهد کرد!

 

در واقع، اشرف غنی نتوانسته است با سنت سیاسی گذشته‌گان برخورد سیاسی روشن کند و بگوید که او متعلق به کدام طیف است و چه سنتی را قرار است پی‌گیری کند. ازاین‌رو، برخی‌ها او را ادامه‌دهنده کار امان‌الله خان و کسانی او را متمایل به میراث عبدالرحمان خان تصور کرده بودند. کسانی حتا از او انتظار کار احمدشاهی داشته و لقب «بابا» برایش بخشیده بودند.

 

اما او هیچ یکی از این‌ها نبود. او خودش نیز بیش‌تر در همان عنوانی که جوانی و میان‌سالی‌اش را سپری کرده بود احساس راحتی می‌کند: استاد. از همین رو، او به آسانی از عنوان رییس جمهور گذشته و با عنوان استاد پادکست‌های تازه‌اش را شروع کرده است تا به مردم بگوید که افغانستان آب دارد، معدن دارد، چهارراه ترانزیتی است، و در سال ۲۰۴۷ دوره آغاز شده از پادشاهی احمدشاه ابدالی ۳۰۰ ساله می‌شود! آیا تکرار این اطلاعات برای نجات افغانستان از این شرایط سخت بیش‌تر موثر تمام خواهد شد یا پافشاری بر ایجاد نظامی که در آن قانون معتبر باشد نه فرمان، حاکمان از طریق انتخابات به قدرت برسند نه غلبه نظامی و سرکوب، و حقوق مدنی چون تعلیم سلب‌ناشدنی باشد؟

 

او قرار است در ماه‌های آینده چوکات‌هایی را ترسیم کند و اطلاعات عمومی در مورد افغانستان به مخاطبانش عرضه نماید. او دیگر ادعای کار برای جمهوریت و «تکمیل کارهای ناتمام» امان‌الله خان را ندارد. اگر او به نقش سیاسی‌اش بیش‌تر از معلمی ارزش قایل می‌بود، توجه می‌داشت که بالانگه‌داشتن بیرق جمهوریت تا شکل‌گیری دولت مشروع در کابل، چه‌قدر مهم است. اگر او به همان عنوان رییس‌ جمهور و ادعای نمادین تکمیل ماموریت امان‌الله خان محکم می‌چسبید، وزنه سیاسی‌اش نیز سنگین می‌شد و در تحولاتی که پیش ‌رو داریم، نقش بازی می‌توانست.