- 4 کاله دمخه (21/09/2020)
- گابریلا مج
- 1247
نویسنده: گابریلا مج
ترجمه: زهرا نادر
اولين چيزی كه پس از نزديك شدن به زندان زنانه در بادام باغ کابل به گوشتان میرسد، صدای زجه و نالهی اطفال است، هر چه نزدیکتر میروید ساختمان زندان بیشتر صدایی مشابه کودکستانی را میدهد که اطفال برای تفریح از اتاقها بیرون آمده اند.
در طول 5 سال گذشته، از چند زندان زنانه در افغانستان دیدن کردم، با صدها زنی آشنا شدم که در حالت بارداری دستگیر و زندانی شده بودند و همچنان خانمهایی را دیدم که با اطفال خوردسال شان زندانی بودند.
زندانهای افغانستان پُر است از مادرانی كه به اتهام "جرايم اخلاقی" از سوی خانوادههايشان رد (طرد) شده اند؛ زنانی که قربانی تجاوز جنسی شده اند، خانمهایی که از خشونت و بدرفتاری گریخته اند؛ اتهام ازدواج اجباری و زنا و زنان مجردی كه حامله شدهاند. در افغانستان چنين قربانیان را بهجای محافظت، مجازات میکنند.
زمانی كه بدن يك زن در افغانستان يا هر جای ديگر به عنوان ملکیت پدر، شوهر، جامعه، مذهب و دولت در نظر گرفته شود، هر عمل اين زن، بدون اجازهی مردی که مالک اوست، يك تهديد برای اقتدار اين مردها به شمار میآيد.
در افغانستان بیشتر چنين تهديداتی با حبس و خشونت مواجه میشود. زمانی که از یک زن زندانی پرسیدم، پس از آزادی چه میکند؟ پاسخ داد: "کشته خواهم شد."
زنانی كه برای فرار از ازدواج اجباری و برای اینکه مورد سو استفاده قرار نگیرد، خانهی خود را ترک کرده اند؛ اما تحت تعقیب پولیس قرار میگیرند و آنان، قربانيان را به مجرمان مبدل میکنند و منابع محدودی كه بايد برای تحت پيگرد قرار دادن عاملان خشونت عليه زنان مورد استفاده قرار گيرند، برای زندانی كردن زنان جوان استفاده میشود.
زمانی كه بازديد از زندانهای زنانه در افغانستان را آغاز کردم، تمرکز کاریام بالای "جرايم اخلاقی" بود.
همانگونه که من در یکی از سالونهای زندان برای گفتوگو با زندانیان منتظر بودم، با شماری دیگر از زنان آشنا شدم که به جرایمی که علیه آنان ثبت شده بود، زندانی بودند.
با یکی از آنان صحبت کردم، او 20 ساله بود و برایم گفت: "گلوی شوهرش را به دلیل اینکه او را مجبور به فحشا کرده، در هنگام خواب با چاقو بریده است، زیرا دیگر تحمل چنین شرایطی را که این مرد برایش به وجود آورده بود، نداشت.
من با خود گفتم که نباید مُجرم و بیگناه را دسته بندی کنم، تقریباً هر زنی که به اتهام قتل، استفاده از مواد مخدر و جرایم مرتبط با آن زندانی بودند میگفتند که مورد سو استفادهی جنسی قرار گرفته اند.
برخی از آنان نیز از شدت فقر مجبور به ازدواج شده بودند و در سنین طفولیت، مادر شده بودند؛ هر یک از آنان اختیار زندگی شخصیشان را در ایام طفولیت از دست داده بودند.
با خود تصور کردم، اگر آنان میتوانستند سرنوشتشان را خود انتخاب کنند، تحصیل کنند و از سو استفادهها مصوون بودند، حال راه متفاوتی را دنبال میکردند و اکنون زندانی نبودند که داستانهای تلخشان را برایم بازگو کنند.
حکومت افغانستان در سال 2009 قانون منع خشونت علیه زنان را تصویب کرد. این قانون رفتارهای مضر چون؛ تجاوز، ازدواج اجباری، خشونتهای خانوادهگی، خرید و فروش زنان و اطفال و محروم کردن از حق تحصیل و کار را جرم اعلام نمود.
این قانون با فرمان رییس جمهور تصویب شد و به دلیل مقاومت محافظه کاران هرگز از سوی پارلمان تصویب نشد.
بدون یک چهارچوب قانونی تصویب شده و حقوق اساسی بشری، زنان افغانستان هیچ امیدی برای تامین برابری جنسیتی و سیستم قضایی که از حقوق آنان دفاع کند نخواهند داشت.
در حالی که جامعهی جهانی در حال خروج از افغانستان اند، ضروری است که این قانون تصویب و اجرایی شود.
اما راه حل تنها قانون نیست، بلکه فرهنگ نیز میتواند موثر باشد، نظارت از زنان قربانی شده و خارج شدن زنان از حاشیه و همچنان مشروع جلوه ندادن خشونتها از دیگر راههای حل است.
بنابر این تا زمانی که بدن زن مالکیت در نظر گرفته شود، برابری جنسیتی و حقوق اساسی بشری نمیتواند وجود داشته باشد.