- 4 کاله دمخه (21/09/2020)
- میرویس میوندوال
- 1160
میوندوال در زمان کودتای سردار محمد داود خان در بغداد مرکز عراق بود؛ اما بعد از کودتا 26 سرطان به وطن برگشته ولی با رسیدن به کشور زیر تعقیبات جدی حکومت آن وقت قرار گرفت که سرانجام ساعت 2 بعد از ظهر روز پنجشنبه 2 میزان سال 1352 ه.ش به اتهام کودتا گرفتار گردید.
در آن روز نبی عظیمی یک از ضابطهای گارد ارگ به منزل میوندوال آمد و گفت: "میوندوال را رییس دولت خواسته است. میوندوال که لباس خواب به تن داشت و میخواست ساعتی بخوابد، صرف نظر کرد و لباس پوشید تا نزد رییس دولت برود. عظیمی اورا به ارگ باخود برد ولی به داوود خان نه بلکه تسلیم آدم کشان قرن ساخت."
میوندوال مریض بود و تازه بعد از معالجه به وطن برگشته بود. هشت شبانه روز او را گرسنه نگهداشته و شکنجههای گوناگون دادند تا اینکه در روزهای اخیر از اثر شکنجه زیاد چشمانش را به مشکل باز میکرد، دست و پاهایش از حرکت باز مانده بود و با آخرین لگد صمد از هر که در شکمش زد به کوما رفت و بعد از آن چشمانش را باز نکرد.
شام روز نهم میزان بسیار بیشرمانه اعلام داشتند که میوندوال خود را در سلول زندان از پای چپرکت با نکتایی حلقه آویز نموده و انتحار کرده است.
اما این درحالی بود که میوندوال در نخستین روزهای گرفتاریش به خانمش نامهیی فرستاد بود که در آن یک جوره لباس و یک عدد چپرکت را خواسته بود.
خانم میوندوال یک جوره لباس به سرمامور داد ولی چنین چپرکتی در منزل نداشتند، گفت سعی میکنم تهیه نمایم، ولی این چپرکت تا اخیر تهیه نشد. پس آن چپرکت خیالی از کجا شود، که میوندوال به واسطه آن خود را به دار آویخت؟
محمد نجیم آریا در کتاب خویش شهید محمد هاشم میوندوال مینویسد که: شام روز نهم میزان زمانیکه قبل از انکه خبر مرگ میوندوال از امواج رادیو شنیده شود، یک افسر پولیس به منزل میوندوال آمد و به خانمش گفت: شما را به ولایت کابل خواسته اند.زمانیکه خانم میوندوال همرای خویشاوندانش از سوی پولیس به ولایت کابل برده شد. به او گفتند که میوندوال ساعت چهار بامداد خود را حلقه آویز کرده و اگر خواسته باشید میتوانید شوهرتان را بیبیند. خانمش به آنها گفت: ای خاینان شما اورا کشتیه اید! و حالا میگوید که او خودکشی کرد، میوندوال از خود کشی نفرت داشت.
بعد از آن خانم میوندوال را به بیرون ساختمان به یک موتر سیاهی بردند. سرمامور پولیس دروازه موتر را باز کرده و با چراغی که در دست داشت داخل موتر را روشن کرد. خانم میوندوال دست شوهر خویش را در دست گرفت و دید که جسدش گرم و انگشتانش در دست او باز شد.
خانم میوندوال به پولیس گفت: شما گفتید که میوندوال ساعت چهار بامداد خود را دار زده اما تاکنون که شانزده ساعت از آن میگزرد. آیا جسد میت تا شانزده ساعت بعد از مرگش گرم میماند؟ چرا نه میگوید که حالا اورا کشته اید. خانم میوندوال دستش را دراز کرد و زیر پیراهنی پاره پاره را پایین کش کرده و زخم های متعدد را روی سینه و ناحیه گردنش دید و فهمید که دشمنان قسم خوردهی وطن، فرزند راستین کشور را شهید کردند.
پولیس چون فهمیدند که خانم خیلی هوشیار و کنجکاو است و بزودی پرده را از روی جنایت که آنان کردند خواهد برداشت، بنا" چراغ را خاموش کرد و خانم میوندوال را یک طرف کرده، دروازه موتر را بستند و جسد میوندوال را به جای نامعلومی بردند و پنهان کردند تا متجسسی تلاش نکنند که آثار شکنجه و زخم او را دیده و از طرز کشتن او آگاهی حاصل نماید. که بلاخره در سالهاي اخير به همکاری داوود ملکیار مقبرهی میوندوال فقید شناسای و اعمار گردید.
آنها جنرال عبدالسلام برادر خانم میوندوال، قومندان عبدالرازق خان و خان محمد خان مرستیال را شریک کودتای میوندوال معرفی میکردند، زیرا با اینکار آنها سعی میکردند که افراد نظامی را در کنار میوندوال تظاهر دهد تا مردم آنرا قبول کنند ولی چیزی بسیار جالب این است که آنها جنرال عبدالسلام را از منطقهیی بین مُقر - غزنی که مصروف شکار بود گرفتند، نه مصروف کودتا و میوندوال فقید را نیز در خانه گرفتار کردند بنا" اگر آنها قصد کودتا میداشتند پس دست بکار میشدند ولی هیچکدام اینها مصروف کودتا نبودند.
بر اساس اعتراف او ادعای داوود، خودش ده سال منتظر بود تا کودتا کند ولی میوندوال به تازه گی از عراق برگشته بود و بیش از دو ماه نگذشته بود، پس چطور ممکن است تا در این مدت اندک وی اینطور یک کار بزرگ را سازماندهی کند؟
این جز دسیسه چیزی بیش نبود، زیرا آنها نتوانستد تا اکنون هم هیچ ثبوتی را مبنی بر اینکه میوندوال کودتا میکرد برای ملت ارایه کنند.
محمد هاشم میوندوال در اصل ذاتش کودتا را رد میکرد و آنرا یک دزدی سیاسی میخواند که چند نفر بین خود جمع شده و یک نظام را از پا در می آورند.
میوندوال به این عقیده بود که کودتا گران کسانی هستند که از پشتبانی و حمایت مردم خویش برخوردار نبوده و نه هم در آینده میتواند حمایت ملت را از خود کنند.
آنها با ملت نبوده، صرف چند تن منحصر بخود میباشد که از مردم حراس دارند، نه آنها به مردم اعتماد دارند و نه مردم بر آنها و در آخر هم آنها را نزدیک ترین عناصر مربوط به حلقه خودشان از پا در می آورند، نه مردم.
اینها فکر میکردند که با کشتن میوندوال کامیابی بزرگ نصیب آنها خواهد شد و چرخ روزگارش دور خواهد خورد اما غافل از اینکه مرگ مردان مبارز آتش مبارزه آنها را شعله ور ساخته و موجب نجات ملت از چنگ جلادان میشود.
سرخط ورځپاڼه