قدرت نظامی و اقتصادی منحصر به فرد سایه سنگین در تعیین استقامت سیاست خارجی امریکا انداخته است : پالیسی سازان و بخصوص نظامیان امریکا در انصراف از اعمال خشونت و زور در حل معضلات بین المللی همیشه تردید داشته اند . درین کشور دیپلوماسی به مشکل توانسته است خود را از تحت تآثیر ماشین غول پیکر جنگی بدور نگاه دارد .
برخورد امریکا به قضیه افغانستان از همان آغاز مستند بر منطق و واقعبینی نبود : اشتباهات مکررسیاست امریکا در افغانستان از ایران قدرت منطقوی ساخت ، روسیه را در احیای نفوذ بر آسیای مرکزی تحریک کرد و اسلام سیاسی و تروریزم دولتی و غیر دولتی را بقدر کافی رشد داد .
در افغانستان اشتباهات از شمار بیرون است . آنهم به دلیل اینکه طبق معمول سرزوری جای منطق راگرفته است : در رابطه به مذاکره با مخالفین مسلح مسئولین سیاسی و نظامی امریکا با دفع الوقت و تعلل همیشه این مطلب را تکرار کرده اند که « وقت مذاکره فرا نرسیده است » . مذاکره باید از موضع قدرت آغاز شود .
آنچه را پالیسی سازان امریکا نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند اینست که :
آغاز مذاکره با دشمن از موضع تفوق نظامی تیوری جنگ های کلاسیک است که صرفآ در نبرد های بین المللی قابل توجیه بوده میتواند نه در جنگ های ملیشیایی .
جنگ های ملیشیایی در شهر ها ، قرآ و قصبات زمینه سازی میشوند نه در میدان های فراخ نبرد در میان دولت ها .
این جنگ جبهه معین ندارد . ملیشیا افزار ثقیل جنگ جبهوی را بکار نمیبرد . چریک ها فاقد یونیفورم اند این امر در ذوب شدن شان در میان مردم کمک میکند .
در جنگ ملیشیایی دشمن در همه جاست و در عین حال در هیچ کجا نیست . برای کسب تفوق نظامی به این دشمن نامرئی فقط یک راه وجود دارد و آن تکرار تجربه هیروشیما و ناکاساکی در لابراتواری به وسعت یک کشور با قبول همه عواقب بشری و سیاسی آن است . این مطلب را مک کریستل و جانشین وی پتروس نمیداند ویا میداند وخود را برای گریز از مذاکره با مخالفین به کوچه حسن چپ میزند . آخر این تجاهل تا به کی ؟
ازین گذشته هرگاه طی ده سال امریکا و متحدین نتوانستند نسبت به مخالفین مسلح تفوق حاصل کنند ، چه تضمینی میتواند وجود داشته باشد که این تفوق فردا حاصل خواهد شد ؟ ناتو که طی ده سال جنگ با بکار گیری مدرن ترین و کشنده ترین سلاح از کمیاوی گرفته تا تیارات « آواکس » و قتل عام های دسته جمعی نتوانست معادله جنگ را به نفع خود برگرداند چه مدرکی برای تغییر این معادله به نفع ناتو در آینده وجود دارد ؟
ابراهام لینکن باری گفته بود « عده ئی را میتوان برای مدتی فریب داد . اما همه را برای همیشه نمیتوان فریفت» .کمک به رشد دیموکراسی ، تعمیم حقوق بشر ، ملت سازی حرف های رایگان سالیان اول تهاجم افغانستان ، جای خود را به شناخت واقعیت جنگ تحمیلی و اشغال خالی کرده است . مردم دیگر مانند ده سال قبل در مورد حضور قوای خارجی نمیاندیشند .
واقعیت اینست که باریکه افغان ها بر ضد اشغال اسلحه برداشتند و به قدسیت ادامه جنگ باورمند شدند ، عقب زدن آنها با اعمال زور و خشونت خیال و مهال است .
امریکا نه تنها جلو تلاش های صلح حکومت فاسد کابل را گرفته است ( که این تا حدی قابل توجیه است ) بلکه طبق تجربه شخصی قراین قوی ئی بدست است که در مسیر ایجاد یک الترنتیف صلح دارای مرکزیت مستقل و ملی که از نفوذ طرفین منازعه بدور باشد ، مانع ایجاد مینماید . مخالفت امریکا در زمینه چند مطلب را افاده میکند :
ــ امریکا کار درهم کوبیدن میکانیزم طبعی اجتماعی تآمین امنیت را در جامعه عقب مانده سنتی به اتمام نرسانیده است . ضرورت تجزیه افغانستان ( لا حول ولا قوت الی بالله العظیم ... ) که پلان آنرا نویسنده پنج سال قبل از طریق مدیا افشآ کرده بود و امروز از مجرای نیمه رسمی مطرح میشود ، بدون قلع و قمع این میکانیزم امکان پذیر نیست : این نیروی بزرگ رزمی که با دنیا میجنگد و برای تقویت پوتانسیل رزمی با ردیکالیزم اسلامی پیوند یافته است و مدعی ساختن یک مرکزیت ملی و اسلامی است ، باید متلاشی شود تا افغانستان قابلیت بلع شدن را دریافت کند . افغانستان از طریق جنگ فرساینده طولانی باید میان گروه های کوچک قومی متساوی القوه در حال رقابت و جدال با همدیگر و در عین حال دارای ظرفیت کافی معامله گری با بیرون تقسیم شود.
ــ امریکا از طریق حذف فزیکی مخالفین مسلح در یک جنگ دوامدار و تصور کامیابی درین جنگ میخواهد زمینه را برای به قدرت رسانیدن شخصیت های وابسته معین مورد نظر مساعد بسازد .
ناسونالیست ها در پلان جنگی امریکا نمیتوانند رسالت خود را برای تحقق داعیه صلح ادا کنند . چه منافع ناتو در فضای بی نظمی ناشی از فقدان مرکزیت ملی و برخورد مستقیم با ملاعمر آخوند و حواریون تآمین شده میتواند . برخورد مستقیم با ملاعمر آخوند دوام جنگ را تضمین مینماید . ستراتژی برخورد مستقیم با مقاومت مسلح و نهایتآ دوام جنگ با ماموریت صلح ناسیونالیست ها در هم آهنگی قرار ندارد .
با تآسف که تلاش ماه های اخیر برخی از حامیان مذاکره با مقاومت مسلح به قصد سازماندهی یک محور ملی و اسلامی صلح با دست اندازی های تخریباتی استخبارات امریکا مواجه شده است :
ــ تماس برخی علاقمندان شرکت در کانفرانس های تلفونی به استقامت امریکا قطع گردیده است .
ــ تماس تلفونی بعضی از اعضای تیمی که برای صلح کار مینمایند با گردانندگان افغانی پروگرام های تلویزیونی امریکا معروض به سانسور شده است .
امریکا کشور بزرگی است که بعضآ عظمت خود را در جنگ های فاقد مبنای اخلاقی و بی نتیجه به گروگان گذاشته است . امریکا مانند هر قدرت جهانی و منطقوی دیگر منافع مشروع در افغانستان ، منطقه و جهان دارد . اما شیوه ایرا که برای تآمین این منافع از راه جنگ در پیش گرفته است ، بسیار ماجراجویانه و غیر واقعبینانه در شرایطی است که قوانین بین المللی برای همکاری ها و ایجاد اتحادیه های ستراتژیک اصول روشنی را جلو ما گذاشته است .